در باب انتخاب موضوع
چرا انتخاب موضوعی برای نوشتن اینقدر سخت است؟
مدام لابهلایِ عناوین و موضوعات میچرخی و آخرش هیچی که هیچی.
کلمهها دوروبرت شناور میشوند و مثل ماهیهایِ بازیگوش ورجه وورجه میکنند. ولی نمیدانی کدام را بگیری؟
اگر هم بخواهی یکیشان را شکار کنی، یا از چنگت میگریزد یا یک ماهی دیگر وسوسهات میکند. آخر سر هم چیزی
گیرت نمیآید.
کار وقتی سختتر میشود که باید در زمانی مشخص متن را آماده کنی.
زمان میگذرد و وقت به انتها میرسد و استرس گریبان گیرت میشود. و با ورودش همه چیزی بدتر میشود.
آن ماهیها انگار با سرعت بیشتری وول میخورند و مدام دور و دورتر میشوند.
چکار میشود کرد بین ذهنمان و کمالگرایِ درون که میخواهد اثرمان بی نقص و درخشان شود و استرسیِ درون که نگران همه چیز است تعادلی برقرار کرد و آرامشان کرد؟
راستش خودم راه حلی ندارم. تا پیش از این هم یا سر و تهاش را هم میآوردم یا دقیقه نود غیب میشدم.
ولی شاید راهش این باشد که ادامه بدهم. حتی اگر چیزهایی که مینویسم چندان خوب از آب در نیایند.
اینقدر ادامه میدهم تا شاید راه حلی پیدا کنم.