
درگیر ساعت نباش
دیشب که برای مشاورم گزارش کار فرستادم از ساعتهای ثبت شده اظهار تعجب کرد و گفت: زیاد در بند ساعت نباش. 12:52؟
راستش به گمانم دچار سوء تفاهم شده بود. توضیح دادم که تایمر خودش زمان را برایم محاسبه میکند. ولی فکر کنم قانع نشد. چون توصیه کرد بیشتر درس بخوانم.
میدانم منظورش چه بوده. قبلاً ضربه این کار را خوردهام. اینکه درگیر محاسبه ساعت بشوی یا اینکه منتظر رند شدنش بمانی. این شیوهای زیرکانه برای طفره رفتن است.
به هر حال آن جملۀ «زیاد در بند ساعت نباش» از دیشب ذهنم را درگیر کرده. واقعاً گاهی چنان به فرع و حاشیه میچسبیم که اصلاً یادمان میرود چه باید میکردیم؟ و همان طور که چند خط پیش گفتم بهترین دست آویز است برای وقت کُشی.
وسط این فکرکردنها بود که یاد یک داستانی افتادم. اگر اشتباه نکنم در کتاب جزء از کل بود. شخصیت اصلی تنها پندی که از پدرش آموخته بود این بود که با شکستن ساعت قدر و منزلت خودش را نشان بدهد. مشخص است که منظور شکستن حقیقی ساعت نیست. منظور این بود که مثلاً به جای اینکه بگوید ساعت ده و نیم میآیم، بگوید ساعت ده و سی و سه دقیقه میآیم!
البته که من از این هدفها نداشتم. من فقط تا میدیدم که ذهنم سبک شده و آماده است برای درس خواندن، یا اگر الان شروع نکنم معلوم نیست کِی شروع کنم، در هر ساعتی که بود شروع میکردم. حالا میخواست دو دقیقه به پنج باشد یا هشت دقیقه به یک!
شاید بهتر باشد درگیر اینکه ساعت چند است نشوم. مثل آن شخصیتی که حتی اسم کتابش را یادم نمیآید! اصلاً تصور درستی از زمان نداشت. ساعت برایش مفهومی بیگانه بود.
پس از این پس زمان سنج را کوک میکنم بدون توجه به اینکه الان ساعت چند است و آن موقع که تمام بشود ساعت چند شده است.
در هر کاری این موضوع نکته مهمی است. اینکه به جای نشستن و شمردن دقیقهها یا منتظر رند شدن ساعت ماندن، خودِ کار را انجام بدهیم. حالا ممکن است کمی بیشتر یا کمتر مشغولش باشیم ولی نباید راه را برای اهمال کاری باز کرد.
مشخص کردن یک بازۀ زمانی مشخص و حالت ضرب العجل بخشیدن به آن مؤثر و سودمند است.
روشهایی مثل پومودور هم کار سازند. منتها گاهی باید بی وقفه روی موضوعی کار کنی. گاه فرصت کم است، احتمال میرود هر آن بزنید زیر کار و برنامهتان، یا با هر بار بلند شدن از سر کار تمرکزتان از دست میرود. در این شرایط بهتر است کمی به خودمان سخت بگیریم. مثلاً من میدانم که اگر از سرِ فلان درس یا کار عملی که حسابی برایم منفور است و حال انجام دادنش را ندارم بلند شوم احتمال برگشتنم خیلی کم است. پس به خودم فرصت نمیدهم. سر خودم را گول میمالم که فقط دو خط دیگر. فقط یکی دو صفحه. ببین تا پایان فصل چیزی نمانده.
البته که روش خرد کردن زمان روشی کارآمد است و باعث میشود حجم کار نترساندمان و آن وسط هم یک نفسی بکشیم.
میتوان تمرکز را گذاشت روی حجم کار. باید امروز مثلاْ این مقاله را پنج صفحه جلو ببرم. یا این بیست صفحه را بخوانیم.
میتوانید هم نه حواستان را روی حجم بگذارید نه روی زمان. به این صورت که زمان سنج را تنظیم مینمایید و بعد بدون توجه به اینکه چقدر از زمان گذشته تا شنیدن زنگ هشدار به کار ادامه بدهید.
برای اینجور کارها میشود کلی راه حل و ترفند ساخت. در فضای وب پر از ترفندهای مختلف است.
ترفند شما چیست؟ اصلاً نظر شما چیست؟ باید درگیر ساعت شد یا نه؟