جنایی نوشتن
چگونه داستان را شروع کنیم؟ | 8 پیشنهاد برای شروع یک داستان جنایی

چگونه داستان را شروع کنیم؟ | 8 پیشنهاد برای شروع یک داستان جنایی

(این مقاله به مرور تکمیل می‌شود)

چشمانم را از صفحۀ سفید می‌گیرم و به سقف خیره می‌شوم. رنگ سقف سفید نیست. قدری چرک مرده است و رشته‌های سرخ تیره‌ای سراسرش را پوشانده‌اند. این صحنه برایم یادآور یک صحنۀ قتل است. از نو نگاهی به صفحۀ سفید می‌اندازم. تصویری در سرم شکل می‌گیرد اما نمی‌دانم کار را از کجا شروع کنم.

به سراغ دفتر راهنما می‌روم و نکات را مرور می‌کنم:

یادت باشد، اولین صحنه و صفحهٔ داستان، قلابی است برای جذب مخاطب. باید همان اول کار، کاری کنی که کنجکاو و علاقه‌مند شود برای دانستن ادامۀ ماجرا و فرجام کار. اگر در نوشتن صحنۀ افتتاحیۀ داستانت به بن‌بست خوردی، یکی از گزینه‌های زیر را انتخاب کن:

۱. داستان را از میانۀ ماجرا شروع کن

یادت باشد که شروع داستان، با شروع ماجرا فرق دارد. شروع ماجرا همان نقطه‌ای است که زندگی کاراکترت از تعادل خارج می‌شود. اما شروع داستان، آن نقطه‌ای از ماجراست که اولین صحنۀ مکتوب داستانت را شکل می‌دهد.

در اولین صحنهٔ داستان می‌توانیم توضیح و شرح و توصیف بپردازیم. که کجا هستیم، چه وقت از روز است و اصلا چرا آن‌جاییم؟ اما بهتر نیست او را بیندازیم وسط ماجرا؟

بهتر نیست به جای اینکه بگوییم نقطهٔ اولِ ماجرا کجا بوده، یا اصلا این‌جا کجاست و این‌ها چه کسانی هستند، اجازه بدهیم خودش ماجرا و روابط را کشف کند؟

در این حالت کنجکاوی مخاطب بیشتر خواهد شد و در انتظار فهمیدن علت و سرانجام، پابه‌پای ما خواهد آمد.

یک مثال:

آیولا با این کلمات خبردارم می‌کند: «کورِد، کشتمش.»
امیدوار بودم دیگر هرگز این جمله را نشنوم.

خواهر من قاتل زنجیره‌ای / اوینکن بریث ویث

البته فراموش نکن، حادثه‌ای که در افتتاحیهٔ داستان شرح می‌دهی باید آن‌قدر وسوسه کننده، کنجکاوی برانگیز یا شوکه کننده باشد که مخاطب بخواهد از علت رخ دادنش آگاه بشود و دنبال ادامۀ آن برود.

۲. به کاراکتر اجازهٔ حرکت بده

وقتی داستان را شروع می‌کنی، می‌توانی به‌جای توصیف اینکه کاراکتر چگونه است و چگونه نشسته است و چگونه فکر می‌کند و دقیقا به کدام بدبختی فکر می‌کند، او را درحال انجام کاری نشان بدهی.

خودت خوب می‌دانی که هیچ چیز به اندازۀ عملِ خودِ کاراکتر نمی‌تواند او را خوب به تصویر بکشد. اگر معرفی کاراکتر خوب پیش برود، و کاراکتر یا کنشی که انجام می‌دهد برای مخاطب جذاب باشد، خواننده به سراغ ادامۀ داستان خواهد رفت.

با همین نحوۀ واکنش نشان دادن‌هاست که می‌توانیم یک تصویر عالی از او بسازیم. بدون اینکه درگیر توصیف و روایت‌های اضافی بشویم.

یک مثال:

صاحب یه شرکت بزرگ بود. یه روز که رفت خونه با صحنۀ عجیبی روبه‌رو شد. مهمون داشت؛ یه نفر دراز به دراز کف خونه‌اش افتاده بود! چند دقیقه‌ای طول کشید تا بفهمه اوضاع از چه قراره؛ بوی عجیبی توی خونه پیچیده بود.
بدنش شروع به لرزیدن کرد. کم‌کم داشت می‌فهمید که توی چه دردسری افتاده. از نوع خوابیدن اون مرد می‌شد فهمید که زنده نیست. احتمالا به دست شخص یا اشخاصی کشته و توی خونۀ اون مرد رها شده بود.
فورا به سمت در برگشت؛ در رو نیمه باز گذاشته بود. از لای در نگاهی به بیرون انداخت تا مطمئن بشه کسی اون دور و بر نیست. بعد بلافاصله در رو بست.

تجاوز قانونی / کوبو آبه

(کاراکتر خود را با حادثه معرفی کنید)

۳. صحنه را با مکالمه شروع کن

یکی دیگر از روش‌هایی که می‌توانی برای شروع صحنهاز آن کمک بگیری، استفاده از دیالوگ است. در این حالت داستان از میانۀ یک حادثه، همان مکالمۀ بین دو شخص است، شروع می‌شود. در نتیجه خواننده ناگهان وارد اتفاقی که در حال رخ دادن است می‌شود. در این حالت چون خواننده نمی‌دانند این اشخاص چه کسانی هستند و درمورد چه چیزی صحبت می‌کنند و کجا هستند و چه ارتباطی با هم دارند و… در حالتی تعلیق گونه گیر می‌افتد. انگار که درحال دزدکی شنیدن حرف‌های همسایۀ بغلی باشی!

نکتۀ مهمی که در استفاده از این شیوه باید به آن دقت کنی، پرداخت صحیح دیالوگ است. باید حاوی قدری اطلاعات درمورد کاراکتر یا یک پیش‌آگاهی کوچک باشد.

یک مثال:

«ادارۀ پلیس، بفرمایید؟»
«الو؟ من دبرا کوپرم، در ساید کریک لین زندگی می‌کنم. به‌نظم همین الان دختری رو دیدم که به سمت جنگل فرار می‌کرد، مردی هم تعقیبش می‌کرد.»
«می‌تونید دقیق توضیح بدید چه اتفاقی افتاده؟»
«نمی‌دونم! کنار پنجره ایستاده بودم و جنگل رو تماشا می‌کردم که ناگهان دختر جوونی رو دیدم که به سمت جنگل می‌دوید… مردی هم تعقیبش می‌کرد… به گمانم دختر داشت از دست اون مرد فرار می‌کرد.»

«الان کجا هستند؟»
«دیگه اونا رو نمی‌بینم، باید توی جنگل باشند.»
«الان نیروی گشت می‌فرستم، خانم.»
با همین تماس تلفنی، جنایتی که شهر اورورا در نیوهمسایر را به لرزه درآورد، آغاز شد.

پرونده هری کبر / ژوئل دیکر

4. با پیش آگاهی به خواننده وعده بده

می‌دانی که انتظار، دلشوره و اضطراب ایجاد می‌کند. چون اطلاعات محدود است، از پیش‌آمد نهایی بی‌خبریم و یا منتظر رخ دادن حادثه‌ای خاص هستیم؛ آیا خوب پیش خواهد رفت؟ آیا به خیر خواهد گذشت؟

احتمالا داستان‌هایی خوانده‌ای که با جملاتی مانند آنچه در ادامه آمده، آغاز می‌شوند:

  • اگر می‌دانستم که این آخرین تابستان من است…
  • هیچ وقت فکر نمی‌کردم آن دیدار آخرین دیدار باشد…
  • بی‌خبر بودم که چه واقعۀ شومی در راه است…

و جمله‌های مشابه دیگر.

در این شیوه به خواننده وعده می‌دهی که قرار است اتفاق ویژه‌ای رخ بدهد. مثل اینکه یک تکه شیرینی را جلوی یک کودک تکان بدهی و بگویی اگر بچۀ خوبی باشد و بدون نق زدن همراهت بیایی، آن شکلات خوشمزه نصیبش می‌شود.

این شیوه به تو اجازه می‌دهد از همان اولین صحنه یک تعلیق ایجاد می‌کنی. وعده‌ای می‌دهی و خواننده را با خودت همراه می‌کنی.

بعد از آن باید پاداش را رو کنی: نتیجۀ کار چه شد؟

یادت باشد که اگر زمان رسیدن به پاداش طولانی بشود حوصلۀ خواننده سر می‌رود؛ و اگر پاداش به همان اندازه‌ای که ادعا کرده بودی برای مخاطب هیجان‌انگیز و خوشمزه نباشد، کتاب را می‌بندد و به روح پاکت درود می‌فرستد!

البته لازم نیست حتما با «اگر می‌دانستم» و «بی‌خبر بودم» و این دست از عبارات داستان یا صحنه را شروع کنی. همین که به خواننده سرنخی بدهی که واقعه‌ای در پیش است، در اصل به او یک وعده داده‌ای.

5. محل وقوع جنایت را توصیف

از آن‌جایی که محور اصلی یک داستان جنایی را یک «جنایت» تشکیل می‌دهد، پس توصیف محل وقوع آن می‌تواند گزینۀ خوبی برای شروع داستان باشد. پس به این سؤال فکر کن: چه مکانی هستۀ اصلی داستان توست؟

این مکان با توجه به موضوع، طرح، ژانر و سبک می‌تواند متفاوت باشد. برای مثال گوشۀ تاریک یک کارگاه قنادی مکان ایده‌آلی است برای پیدا کردن یک جسد. همین کارگاه را در نظر بگیر. فرض کن در کارگاهی که کاراکتر اصلی مشغول به کار است، یکی از همکارانش گم بشود، شخصی دیگر به قتل برسد و پلیس هم موادی غیرقانونی در آن کارگاه پیدا کند. پس می‌توانیم داستان را با توصیف این کارگاه قنادی شروع کنیم.

برای پیدا کردن این مکان باید از خودت بپرسی که: آیا محل وقوع داستان، در خود داستان تأثیری خاص یا نقشی اساسی دارد؟ اگر پاسخت مثبت بود می‌توانی داستانت را با توصیف آن شروع کنی.

درواقع زمانی که داستان را با توصیف یک مکان خاص آغاز می‌کنی این پیام را به خواننده مخابره کرده‌ای که این محل چیزی فراتر از یک مکان عادی است. زیرا تأثیر زیادی بر کاراکتر اصلی‌مان خواهد داشت. هرچه نباشد قرار است زندگی‌اش را از تعادل خارج کند.

پس یکی از راه‌های شروع داستان، توصیف مکانی است که واقعۀ مهم داستان در آن رخ می‌دهد. این مکان می‌تواند یک خانه، بیمارستان، صحرا، دریا، جنگل، کشتی، یا هرجای دیگری باشد. حتی می‌توانی ارتباط کاراکتر اصلی‌ با آن مکان را شرح بدهی. آیا پیش از رخ دادن حادثۀ اصلی هم این جا بوده؟ یا برای مثال کارآگاهی است که بعد از وقوع قتل به آن‌جا آمده؟

فقط قلم و کاغذ بردار، فکر کردن را تمام کن و با توصیف یکی از مکان‌های اصلی داستانت، نوشتن را شروع کن. حتی شاید هنوز ندانی که این مکان، مکان اصلی توست. فقط توصیف کردن را شروع کن!

6. زمان وقوع حادثه را توصیف کن

راه دیگری که می‌توانی برای شروع داستان از آن استفاده کنی، شرح و توصیف زمان است. البته لازم نیست با شرح زمانه و تاریخ و جامعه‌ کار را شروع کنی. فقط باید ببینی چه وقت از روز است. مهم نیست کجای داستان است. ابتدایِ ماجرا، وسطش یا حتی انتهایش. فقط قرار است داستان از این نقطه شروع بشود.

چه وقت از روز است؟ نیمه شب؟ ظهر؟ صبح؟ ساعت خاصی است؟

قدری درموردش توضیح بده. هوا چطور به‌نظر می‌رسد؟ چه میزان نور یا صدا در فضا هست؟ کاراکتر در چه وضعی است؟ خلاصه هرچیزی که ماجرا را از آن زمان به‌خصوص شروع بکند.

استفاده از این شیوه می‌تواند مخاطب را کنجکاو کند تا مشتاق کسب اطلاعات بیشتری بشود. در ضمن می‌تواند سرنخی درمورد درون مایۀ داستان و کاراکترها باشد.

کار دیگری که در این روش می‌توانید انجام بدهید نوشتن درمورد بیدار شدن از خواب است. پس داستان می‌تواند با بیدار شدن کاراکتر از خواب شروع بشود. نحوۀ بیدار شدن او می‌تواند اطلاعات زیادی درمورد او، شخصیتش و اوضاعی که در آن به سر می‌برد به خواننده بدهد.

پس می‌توانی نوشتن داستانت را با شرح دادن زمانی که واقعه رخ می‌دهد، یا زمانی که وقوع آن را پیش‌بینی می‌کند یا کلا زمانی که کاراکترمان را به سمت حادثۀ اصلی سوق می‌دهد شروع کنی.

7. داستان را با یک خواب شروع کن

خواب‌ها می‌توانند نشانه‌ها و اطلاعات زیادی در خودشان پنهان کنند. پس می‌توانی صحنۀ آغازین را با شرح یکی از خواب‌های کاراکترت آغاز کنی.

حواست به یک نکتۀ مهم باشد؛ اگر می‌خواهی صحنه‌ات را با خواب دیدن شروع کنی، باید به مخاطب چند سرنخ بدهی تا بفهمد یا لااقل شک کند که اینها هیچ کدام حقیقی نیست. برای مثال کاراکتر کاری را بکند که فقط در عالم رویا ممکن است. یا فضا به شکلی وهم انگیز و غیرطبیعی باشد که مخاطب حدس بزند این ماجرا در جهان حقیقی رخ نداده.

یا اینکه اجازه بده از همان اول کاراکترت خوابش را تعریف کند، دست مثل داستان زیر:

دیشب خواب دیدم به ماندرلی برگشته‌ام. نزدیک درِ نرده‌ای باغ که رو به خیابان بود و عبور از آن غیرممکن می‌نمود، ایستاده بودم و از پشت درِ بزرگ که با قفل و زنجیر بسته شده بودنگهبان را صدا می‌کردم، اما جوابی نمی‌شنیدم. با دقت از میان نرده‌های در نگاه کردم، اتاق نگهبان خالی بود.
دودی از دوکش بلند نمی‌شد و پنجره‌های باز و کوچک مشبک نشان می‌داد که خانه متروکه است. بعد مثل همۀ کسانی که خواب می‌بینند، ناگهان با نیرویی فوق‌طبیعی، همچون شبح، از لای در عبور کردم. راه ورودی با پیچ‌وخم‌های همیشگی‌اش در برابرم بود، اما هرچه جلوتر می‌رفتم، متوجه می‌شدم که تغییری در آن رخ داده است؛ باریک و خراب.

ربکا / دافنه دوموریه

8. داستان را با حادثۀ اصلی شروع کن

می‌توانی داستان را با حادثۀ محرک شروع کنی. دقیقا همان حادثه‌ای که تعادل زندگی کاراکتر اصلی را به هم ریخته و او را به دردسر انداخته.

فرض کن حادثۀ محرک زمانی است که کاراکتر اصلی جسد یکی از همکارانش را پیدا می‌کند. این جرقه‌ای است که می‌تواند پایه‌ای برای شکل‌گیری باقی داستان باشد.

تمرکزت می‌تواند رویِ خودِ حادثه باشد و آن را شرح بدهی. اینکه چگونه رخ داد، چه شدتی داشت، چه کسانی حاضر بودند، به چه کسانی آسیب رساندو… حتی می‌توانی به تأثیر آن حادثه بر افراد حاضر در صحنه بپردازی. می‌توانی داستان را از یک روز یا یک هفته بعد از واقعه شروع کنی. روحیۀ آشفتۀ کاراکتر را نشان بدهی. و کارهای غریبی که می‌کند. بعد به مرور سرنخ‌هایی بدهی و نقبی بزنی به گذشته تا نشان بدهی این تغییرات به چه علتی روی داده.

شرح این تأثیرات می‌تواند به شکل نمایش دادن اتفاق‌های بعدی باشد. پس از خودت بپرس: این واقعه چه اتفاق‌های دیگری را در پی داشته؟

البته که به تعداد آدم‌های روی زمین می‌شود شیوه و روش برای شروع داستان پیدا کرد. تمام این‌ها بهانه‌ای هستند برای اینکه به سوی کاغذ و قلم برویم و اجازه بدهیم نوشتن داستان آغاز بشود.

پس بهتر نیست هرچه زودتر نوشتن داستانت را آغاز کنی؟


با خواندن آخرین جمله از نو به سقف خیره شدم. این‌بار لبخند روی لب‌هایم نشست. حالا می‌دانستم داستانم را از کجا آغاز کنم.

منبع: براساس کتاب صحنه‌پردازی در رمان، نوشتهٔ لئونارد بیشاپ

2 نظرات در مورد “چگونه داستان را شروع کنیم؟ | 8 پیشنهاد برای شروع یک داستان جنایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *