دادگاه عقاید!
در قرون وسطی دادگاههای تفتیش عقاید برگزار میشد. نمیدانم دقیقاً چطور عقاید را تفتیش میکردند ولی میدانم هر که عقیدهای خلاف عقیده حاکم را داشته، یا اگر گمان میکردند شخصی اینگونه است، پایش به این دادگاهها باز می شد. حتی اگر شخص بی هیچ خطایی بوده. فقط کافی بود که دو سه نفری علیهش شهادت بدهند. اگر هم کاری کرده بود و مدرکی بر جا بود که دیگر حسابش با کرام الکاتبین بود!
قرار نیست درس تاریخ قرون وسطی بدهم، که خودم هم جز یک مشت اسم و تاریخهایی که دقیقاْ نمیدانم کدام به کدام است چیز زیاد دیگری در چنته ندارم.
میخواهم راجع به دادگاه حرف بزنم. دادگاه خاصی منظورم نیست. نه کاری به دادگاه خانواده دارم، نه شورایِ حل اختلاف، یا دادگاه نظامی. منظورم حتی دادگاه عدل الهی هم نیست.
پس راجع به کدام دادگاه میخواهم حرف بزنم؟ راجع به دادگاهی که همین جاست، همین نزدیکی. درست توی سرمان است.
آری. همۀ ما توی کلههامان، همانجا پشت چشمان باز یا بستهۀمان یک دادگاه داریم. قاضی دارد، مخالف و موافق دارد.
هر وقت در تصمیمگیری و انتخاب گزینۀ مورد نظر دودل میمانم، پناه میبرم به این دادگاه.
معمولاً در زمان واماندگی در امر تصمیمگیری، توی ذهنمان آن قدر شلوغ پلوغ میشود که صدا به صدا نمیرسد.
پیشنهاد شده که بنشینید و لیست کنید، معایب و منافع را.
معمولا این کار کمی کسل کننده است.
چند ماه پیش که حسابی مردد بودم در امری، تنها راه چاره را همین کار دیدم. که بنشینم و نظمی به این دادگاه بدهم. که آرامشان کنم و موارد را لیست کنم.
در کشمکش جدال با تنبل درون بودم که ایدهای به ذهنم رسید.
فایل وردی باز کردم و دادگاه عقاید را تشکیل دادم. اینجوری هم به آن لیست میرسم و آن اوضاع آشفته را کمی سامان میدهم، هم تنوعی میشود و دلیلی برای نوشتن.
قاضی دادگاه را نظم میدهد و حواسش به همه هست و موارد تکراری را رد میکند و آخر سر هم حکم را به نفع گروهی صادر میکند که بیشترین و بهترین دلایل را داشته باشند.
مخالفان غوغا به پا میکنند و آه و ناله سر میدهند.
موافقان هم همه چیز را از آن دریچه مثبت اندیشی و خیر و صلاح نشان میدهند.
گاهی هر دو گروه به جان هم میافتند و قاضی با ضربات چکشش همه را به سکوت فرا میخواند.
در ادامه مقدمهای که بر این فایل نوشتهام را میتوانید بخوانید:
میخواهم در این فایل سوالهایی از خودم بپرسم که نیازمند جوابشان هستم. نه مثل آن تمرین سوالی که فقط هدف پرسیدن و طرح سوال است و پاسخها چندان مهم نیستند.
اینجا مجالی است برای بازجویی خودم از خودم.
فضایی برای به نقد کشیدن خودم.
جایی برای روراست بودن با خودم.
اینجا قرار است سوالهایی که ذهنمان را آشفته کرده بپرسیم. سوالهایی که به راه حل نیاز دارند، به برسی و تفحص و علت یابی.
اینجا قرار است مثل یک کارآگاه، بگردیم به دنبال نشانهها. در خودم در اطرافیان یا محیط اطراف، هیچ فرقی نمیکند، مهم گشتن و یافتن است.
به امید روزی که تمام مشکلات زندگیام را در این صفحه حل و فصل کنم.
[…] دادگاه عقاید […]