خوشبختی گم شده
خوشبختی نبود هرگونه مشکل نیست. هر لحظه و هر جایی میشود احساس خوشبختی کرد. آن هنگام که برای ثانیهای گویا جهان از حرکت میایستد و ما در احساسی ناب و وصف ناشدنی از سرخوشی غرق میشویم. آن زمان که ذهنمان تهی میشود از مصایب عالم و لحظاتی ناب را تجربه میکنیم.
خوشبختیهای حقیقی زیرِ فشارِ تصویرهایِ ایدهآل گرایانه و زیر تلی از روزمرگی دفن شدهاند. خوشبختیهای ریز و درشت حقیقی زیر اسکرول کردنهای صفحاتِ فضای مجازی و دیدن اسلایسهایی از خوشبختیهای رنگ و لعاب دار له شدهاند.
تصویرهایی کمیاب عرضه میشوند، دیده میشوند، پسندیده میشوند، بیشتر دیده و پسندیده میشوند و بعدش کمکم تبدیل میشوند به استاندارد. استانداردهایی که از هیچ استانداردی تبعیت نمیکنند. اصلاً این استانداردها و معیارها و مقیاسها را چه کسی، کجا و کِی، وضع کرده است؟ اصلا چه میشود که مد میشود؟ که بیشترین توجهها را به خودش جلب میکند. در حالی که از زندگی واقعی و روزمرهمان کیلومترها فاصله دارند.
آن چه دلپسندمان بود چون دیگر در معرض دید و توجه و پسند عموم نیست، به حاشیه رانده میشود و برچسب کهنه و نخنما و از مد افتاده را میخورد. و ما ترس برمان میدارد که در صورت پیگیری و ادامه دادن همان سلایق و علایق قدیمی منصوب به همان برچسبها شویم. میترسیم که از یکرنگی با جماعت خارج شویم و در معرض خطر طرد شدن قرار بگیریم.
میدانی این طرد شدن از جامعه خصوصاْ جامعه همسالان چرا اینقدر برایمان مهم است؟ چون در آن قدیمالایامی که قبیلهای زیست میکردیم، طرد شدن از قبیله به معنای تنها ماندن بود. و تنها ماندن برابر با مرگ. درست است که حالا ببر دندان شمشیری یا مارهای غول آسا گوشه و کنار خیابان کمین نکرده برای شکارمان، ولی آن حسِ همنوایی و متعلق بودن به گروه در ضمیرمان باقی مانده.
پس تصویری دور به ما نشان میدهند. تصویری جدید از همه چیز برایمان میسازند و ما که به دنبال بقا هستیم و همنوایی اصولاْ تویِ ذاتمان است، مدها را و مورد پسندها را پی میگیریم. برای طرد نشدن و همنوایی و یکرنگ شدن و تایید گرفتن و جلب رضایت و در دایره تأیید و توجه مانده، تصویرهای ذهنیمان، باورهامان، عادتهامان و عقایدمان را تغییر میدهیم. مطالب مرتبط: در ستایش معمولی بودن