
فاش کردن سِرِّ درون | خودافشایی چیست و چهکاربردی دارد؟
همین اول کار بگویم که این پست ناقص است و نیاز دارد که به مرور تکمیل بشود و بهدلیل کمطاقتیام و ترس از سرد شدن تنور شور و اشتیاق، دست به نوشتن و انتشار بردم.
در ضمن سپاس ویژه از خانم میترا سالاری که در آخرین جلسۀ درستنویسی ایدۀ اینکار و شور و اشتیاقش را در من ایجاد کرد.
خب برویم سر اصل مطلب:
خودافشایی یعنی چه؟
همانطور که از ساخت واژگانی مشخص است یعنی افشا کردن چیزی دربارۀ خود. معمولاً هم زمانی بهکار میرود که ما از چیزهایی میگوییم که میتوانستیم نگوییم.
البته آنطور که من دریافت کردهام مثلاً اگر من الان بگویم که بستنی شکلاتی را بیشتر دوست دارم، این نیز یک خودافشایی محسوب میشود.
خودافشایی کن، رابطه بساز!
خودافشایی میتواند ابزاری عالی برای برقرای ارتباط و ایجاد یک رابطه باشد. تو چیزی از خودت میگویی و او هم طبق نظریۀ مبادلۀ اجتماعی، چیزکی از خودش میگوید. این وسط تو با خودافشایی یکجور احساس دِین ایجاد کردهای. البته مسئله بیشتر برمیگردد به بحث اعتماد سازی. تو از خودت گفتی، پس یعنی به من اعتماد داری. من هم از خودم میگویم تا نشان بدهم که به تو اعتماد دارم.
مردانه و زنانه!
در کتاب مبانی ارتباطات انسانی گفته شده که خانمها نسبت به آقایان تمایل بیشتری برای خودافشایی دارند اما از آنطرف آقایان تمایل بیشتری به خودافشایی از نوع منفیاش دارند.
یعنی خانمها تا به هم میرسند شروع میکنند از خودشان گفتن. از این در و آن در گفتن. از چیزهایی گفتن که شاید بهتر بود نمیگفتند. اما آقایان معمولاً آنقدر سریع دست به خودافشایی نمیزنند. اگر هم اعتمادی ایجاد بشود معمولاً برای نشان دادن جرئت و جسارت یا قدرت و میزان کله خرانگی دست به خودافشایی منفی میزنند. یعنی از نکات منفی خود یا کارهای منفیهاشان بیشتر میگویند. چیزهایی که هنجار شکن بودن را نشان بدهد.
البته که نه تمام خانمها آنطورند نه تمام آقایان اینطور. تمام خطوط بالا صرفاً براساس آمار و میانگین است. خیلی وقتها تعداد استثناءها بیشتر از چیزی است که گمان میکنیم.
خودافشایی دو نوع است: یکی سطیح و دیگری عمیق
در نوع سطیح (همان سطحی است منتها بر وزن فعیل!) ما اطلاعات ساده و سطحی را در اختیار دیگران قرار میدهیم. مثل همان بستنی مورد علاقه که بالاتر گفتم. ما در روابط گوناگونی که داریم معمولاً از این نوع خودافشایی استفاده میکنیم. بهخصوص زمانی که تازه وارد یک ارتباط شدهایم. هرچه میزان صمیمیتمان بیشتر بشود خودافشاییهای ما بیشتر به سمت عمق میرود.
البته که همیشه لازم نیست خودافشاییهای عمیقی بکنیم و از درونیترین چیزها بگوییم، حتی اگر طرف مقابلمان یک دوست صمیمی باشد. اما خودافشایی عمیق یکجورهایی معیاری است برای سنجش میزان اعتماد طرفین.
خودافشایی باید هدفمند باشد
ما با خودافشایی اطلاعات میدهیم، رابطه میسازیم، اعتماد جلب میکنیم، قصه میسازیم و کارهایی از این دست میکنیم.
درکنار این موارد میتوان از خودافشایی برای مصارف توسعۀ فردی هم استفاده کرد. مثلاً برای مقابله با شرم و کمالگرایی.
البته قبل از هرچیز یادمان باشد که هرچیزی را هرجایی نگوییم. بالأخره هر نکته و سخنی جا و مکانی دارد. اولِ آشنایی لازم نیست تمام صفات حسنهات را رو کنی یا در صف نانوایی از اسرار خانوادگیتان پرده برداری.
از آنجایی که خودافشایی میتواند مزایای زیادی داشته باشد، البته به شرطی که درست و بهجا و بهاندازه استفاده شود، میتوانیم اطلاعات را متناسب با شرایط و وضعیت و هوشمندانه خرج کنیم. خب من آن بالا از علاقهام به بستنی شکلاتی گفتم و اگر شخص دیگری که او هم به این نوع از بستنی علاقهمند است این متن را بخواند به دلیل این علاقۀ مشترک احتمالاً حجم بیشتری از متن را میخواند و حرفم را کمی بیشتر قبول میکند. بالأخره این یک علاقۀ مشترک است. شاید نقطه اشتراک دیگری هم پیدا بشود.
حتماً افرادی که طرفدار پروپاقرص یک چیزی هستند را دیدهای. حالا این یک چیز یا تیم ورزشی است، یا گروه موسیقی، بازیگر، نویسنده یا یک ژانر خاص. این افراد معمولاً از وسائلی استفاده میکنند که تعلقشان نسبت به آن گروه بزرگ را نشان بدهد. این هم یک خودافشایی است. رسماً جار میزند که من به این دسته تعلق دارم. شاید هم شما چندان شیفته و والای آن تیم یا فرد نباشید اما برای اینکه شخصی را تحت تأثیر قرار بدهید از علاقۀ پوشیده نگاه داشتهتان پردهبرداری کنید.
بهترین ماده برای قصهگویی
چند پیش کتاب «بهترین قصهگو برنده است» را خواندم. در این کتاب ما با چهار دسته قصه مواجه میشویم که دوتای اول از نوع خودافشایی است. البته ما هر قصهای که بگوییم بالأخره بخشی از ما را به همراه دارد. حالا از بینش است، یا از آموختهها و تجارب. بهخصوص قصههای «من چه کسی هستم؟» و «چرا اینجا هستم؟» بیشتر جنبۀ خودافشایی دارند.
خودافشایی بهترین بستر برای قصهگویی است و با کمی تمرین میتوانیم از طریق خودافشایی قصههای خوب و تأثیرگذاری بسازیم و نقل کنیم. منظورم از قصه ساختن دروغ گفتن نیست. قرار نیست ما چیزی را تحریف کنیم. اما لازم است که یاد بگیریم چگونه به آن سروشکلی مناسب بدهیم و به چه نحوی و در چه جایی از آن بهره ببریم تا مؤثرتر واقع شود. گاهی یک کلمۀ نامناسب میتواند تمام تأثیر قصه را از بین ببرد.
با خودافشایی یخِ شرم را بشکنید
حتماً برایتان پیش آمده که در جمع و گروهی بودهاید و بحثی به میان آمده و شما را سخت شرمگین کرده.
مثلاً من چندین خاطرۀ افتضاح از اشتباه گرفتن آدمهایی دارم که به هیچ شکلی ارتباطی میانشان نبوده. حتی یادآوریشان هم باعث میشد از خجالت آب بشوم! اما بعد از اینکه چندباری اینجا و آنجا نقلشان کردم و موجب تفریح و شادی روان دیگران شدم، هم آن احساس من کمرنگتر شد و هم افراد دیگری خاطرههای مشابهی تعریف کردند که باعث شد بفهمم تنها من نیستم که چنین تجربهای دارد. پس برای باز شدن یخ جمعی و فردی و یا تشویق دیگران به درمیان گذاشتن اطلاعات مشابه میتوان از این روش بهره گرفت. لازم به یادآوری نیست که حواستان باشد دیگر زیادی عمیق نشوید.
راستی با این روش میتوان کمالگرای درون را هم تا حدی سرکوب کرد. از آنجایی که بهقول «برنه بروان»، «شرم زادگاه کمالگرایی است» پس با شکاندن یخِ شرم میتوان قدری از شدت کمالگرایی کاست.
خودسنجیِ آگاهی بخش
از خودافشایی میتوان درجهت خودسنجی هم بهره برد. مثالش همان جلسۀ آخر کارگاه درستنویسی است. زمانی که بحث رسید به کاربرد و نحوۀ صحیح استفاده از علائم نگارشی، از آنجایی که با چند علامت ماجراها داشتم، یک خودافشایی ریزی انجام دادم. این خودافشاییها باعث شد که افراد دیگری هم اندکی دست به خودافشایی بزنند، مطلب بهتر جا بیفتد و صمیمت جاری کمی بیشتر شود و در ضمن من توانستم یک خودسنجی و مقایسۀ شخصی انجام بدهم. قبلاز دانایی، بعداز دانایی!
این روش میتواند یک تلنگر خوب باشد. من زمانی به آن شکل رفتار میکردم. حالا چطور؟ آیا هنوز در همان سطح ماندهام؟ بهتر شدهام؟ یا اینکه خدای ناکرده پلههای ترقی را در جهت معکوس پایین رفتهام؟
ابزاری برای فروتنی
زمانی که خودافشایی میکنی در اصل خودت را با دیگران همسطح میکنی. دیگر تافتۀ جدا بافته نیستی و دیگران نسبت به تو بیشتر احساس نزدیکی میکنند.
درضمن با یادآواری اینکه من هم چنین اشتباهاتی را مرتکب میشدم از مغرور شدن نسبت به خودتان و وضعیت فعلیتان جلوگیری میکنید و کمی نرمتر با دیگران رفتار میکنید.
به شکستهایت اعتراف کن، اعتماد بساز و الهامبخش شو!
همیشه گفتهاند که راستگو بودن بهتر است و اینجا این قاعده صدق میکند. گاهی بهتر است بهجای تظاهر کردن و ادامه دادن، بایستیم، شجاعت بهخرج بدهیم و شکست را بپذیریم. در کنار پذیرش اعتراف به شکست هم مفید است. قرار نیست خودمان را بیآبرو کنیم یا یک تصویر ضعیف و ناتوان بسازیم که به حمایت دیگران نیاز دارد. فقط قرار است صادق باشیم.
چیزی که در پس پردۀ موفقیتهای رنگبهرنگ پنهان میماند شکستهای مفتضحی است که چندان در یاد کسی نمانده. یا اصلاً کسی از آنها خبر ندارد. افراد موفق از دورههای تاریک زندگیشان سریع میگذرند. همۀ ما همین کار را میکنیم. چه کسی میخواهد به یک قصۀ تکراری از شکست خوردن و به نتیجه نرسیدن را بشنود؟
اما گفتن از شکستها گاه از هزار داستان موفقیت الهامبخشتر است. وقتی که ما از شکستهای دیگران آگاه میشویم، از دردهایشان و تلاشهایی که کردهاند احساس نزدیکی بیشتری میکنیم. چون میفهمیم و یادمان میآید که شکست برای هرکسی رخ میدهد و بنبست نهایی نیست.
جالب بود. تا حالا اینقدر گسترده بهش نگاه نکرده بودم.
خوشحالم که خوب بوده:)
ممنون از وقتی که گذاشتین.
خیلی خوب نوشتی. کیفیت سطح نوشتارت نسبت به گذشته کاملا محسوسه.
همه اینا رو از خودت و تجارب خودت بیرون می کشی یا قبلش مقاله و کتاب می خونی؟
در هر صورت بهت تبریک می گم.
حتما نویسنده و محتواگر موفقیدر زمینه توسعه فردی خواهی شد.:)
ممنون از نگاهت مهدیه جان.
ترکیبی کار میکنم:)
ولی راستش برای این متن از قبل تحقیقی نکرده بودم.
بازم ممنون از نظرت و حضور گرم و پرمهرت:)
[…] فاش کردن سرّ درون | خودافشایی چیست و چه کاربردی دارد؟ […]