تو کافی نیستی، من کافی نیستم
قبول کنیم یا نه بخش زیادی از فرایندهای شناختی ما به شکل ناخودآگاه رخ میدهند. شاید حالا از آنها آگاه نباشیم اما آنها تأثیر خودشان را میگذارند.
فرقی نمیکند که پدر و مادر باشیم، معلم باشیم یا در هر مقام دیگری قرار داشته باشیم. ما نسبت به عواطفی که در دیگران ایجاد میکنیم مسئولیم.
زمانی که ذوق کسی را کور میکنیم، واکنشی به هیجاناتش نشان نمیدهیم و یا او را با واکنشهای نابهنگام گیج میکنیم او را نادیده میگیریم. زمانی که علاقه و توجهمان را و حتی تشویقهایمان را به نوع عملکرد فرد گره میزنیم او را به عنوان خودش نمیبینیم.
بریدۀ زیر بخشی از کتاب «روانشناسی عزتنفس» است تحت عنوان «عشق» در بخش عزتنفس کودک:
کودکی که مهر و عشق را تجربه میکند، این احساس را به درون میریزد و خود را موجودی دوست داشتنی در نظر میگیرد. عشق را میتوان با کلام، با لمس، با رفتارهای مهرانگیز و با شادی و خشنودیِ از داشتن کودک، به او منتقل ساخت
پدر و مادر اگر عشق را به کودک انتقال ندهند ممکن است خشم و نومیدی را به او انتقال دهند.
اگر عشق منوط به عملکرد باشد، حقیقی به حساب نمیآید. اگر قرار باشد که تنها درصورتی به کودک عشق بورزیم که مطابق خواستۀ ما ظاهر شود، عشق ما به او عشق نیست، بهجای آن دستاویزی برای مطیع کردن او و سلطهجویی بر اوست. عشق اگر منوط به چیز دیگری باشد درواقع به کودک پیام میدهد که «تو کافی نیستی».
متأسفانه بسیاری از ما این پیام را دریافت کردهایم. ممکن است بهطور بالقوه بتوانی مورد مهر و عشق قرار بگیری، اما به این شکل که هستی قابل قبول نیستی. ممکن است روزی کافی باشی اما امروز هنوز کافی نیستی. تنها درصورتی کافی میشوی که مطابق انتظارات ما رفتار کنی.
«من کافی هستم» به این معنا نیست که چیزی برای آموختن ندارم، بدین معنا نیست که جایی برای رشد کردن من وجود ندارد. بهجای آن بدین معناست «خودم را به همین شکل که هستم میپذیرم». انتقال این پیام به کودک که «کافی نیستی» دور کردن عزتنفس از اوست. هرکودکی که این پیام را بشنود احساس عشق نمیکند.
ناتانیل براندن / روانشناسی عزتنفس