
ترس از تکرار
از تکرار می ترسم. در هر بار تکرار، فرصت وقت گذاشتن برای یک چیز جدید را از دست می دهی. اصلاً انگار مشغول درجا زدن می شوی به جای به پیش رفتن.
او می گوید در هر بار تکرار تو چیزی نو می یابی که دفعه پیش به چشمت نیامده بود. هر بار بیشتر می آموزی و ذهنت متمرکز تر میشود. در نوشتن هم تکرار پرفایده است. اصلاً اجتناب ناپذیر است. همه چیز را همه گفتهاند. اگر حرفی نو باشد در چگونگی بیان است. مهم این است که تو چطور آن را بیان کنی. این پنجره نگاه توست که مهم است. روش توست که تفاوت خلق می کند نه موضوع.
همه اینها را میشنوم، سری به تاکید تکان میدهم ولی باز دست و دلم می لرزد.
آن قدر با این موضوع کلنجار می روم تا بالاخره ریشه مشکل را پیدا میکنم. در مدرسه، دانشگاه، در زندگی، همیشه گفته اند تو چه چیز جدیدی داری؟ گفته اند موضوع هایتان شبیه به هم نباشد. نروید همه تان از یک موضوع بنویسید.
می دانم که منظور آن ها این بوده است که همه مان نرویم از یک سایت مطالب را رونوشت بگیریم و تحویلشان بدهیم، منتها این ترس با من مانده.
ترسِ اینکه الان است که یک کسی سرش را بلند کند و بگوید: مگر نگفتم موضوع و مطلب تکراری ممنوع؟!
احساس شیادی بهم دست می دهد.
از این کتاب و آن سایت مطلب زدی تنگ هم که چه؟ مگر داری ساندویچ درست میکنی؟ کی را داری گول می زنی؟ آن همه زحمت کشیده اند که تو بیایی ازشان تقلید کنی؟…
گاهی احساس می کنم یک کلاهبردار خرده پایم، نه یک نویسنده تازه کار!
از وقتی که آن محترم برگشت گفت که خوب می نویسی ولی هدفت از نوشتن این بدیهیات چیست؟ دیوارم ترک برداشت. می ترسم فرو بریزد. خوب همه چیز بدیهیات است . تازه اگر از دیگران نقل نکنم و درموردش تفکر نکنم و تجربه شخصیم را بهش گره نزنم، پس چه کنم؟ اگر ندانی بقیه چه گفته اند چطورمیخواهی بفهمی که حرفت بدرد می خورد یا نه؟ اصلا چطور می توانی حرف نو بزنی؟…
تکرار مهم است. چگونگی بیان مهم است.
باید این دو جمله را بزنم یک جایی که جلو چشم باشد.
دو جملۀ مهم و کلیدی.
🙂
سلام
وقتی حرفهای دیگران رو میزنی و مینویسی، کمکم ملکهی ذهنت میشه و هم روش فکر میکنی، هم تآثیر فکری و قلمی میگیری.
حتماً حرفاش به دلت نشسته که داری بازگو میکنی.
پس به اون اشخاص محترم! خیلی اهمیت نده که همیشه امثالشون برای کشیدن ترمز من و شما در صحنه حضور پررنگ دارندا:)
ممنون از حضورتون و حرفهای دلگرم کنندتون: )