
هم قناد، هم نویسنده
مدتی است به لطف شغل تازهام، ذهنم قدری آشفته شده. اما در تلاشم تا همه چیز را مرتب نگه دارم و ذهنم را خلوت. و همین آشفتگیها باعث شد به «تجربهنگاری» جدیتر فکر کنم. قصد دارم از تجربیاتم بیشتر بنویسم. بهعنوان یک قناد که قصد دارد علاوهبر پیشرفت در حرفهاش، در مسیر نویسندگی هم باقی بماند. از حق نگذریم مسیرم حسابی پرچالش است!
نمیدانم بعد از چند وقت، دیروز بیکار بودم. یکجورهایی دیگر عادت کردهام که هر روز کیک بپزم. همین دیروز را هم چندباری رفتم سر یخچال و دنبال تخممرغ گشتم. خدا را شکر، بخشی از مواد اولیهام تمام شده بود و کسی هم دنبال این نبود که برایش کیک بپزم. هرچند که بابا شب قدری غر زد که عادت کرده است هر روز یک تکه کیک و شیرینی در خانه باشد و حالا چیزی نیست!
امروز صبح مامان رفت خرید. این متن را که بنویسم میروم تا دو سفارش را راه بیندازم. هر دوشان کیک شکلاتی خیس است با روکش گاناش. در این هفته زیاد از این یکی پختم. پیش از این درخواست کیک باقلوا بیشتر بود. هرچند که هنوز هم هست. فعلا نداشتن گلاب و پودر پسته را بهانه کردهام. یکی از دخترخالههایم عملا دیگر قهر کرده!
به جان عمهام درست کردن برخی کیکها عذاب است. همین کیک باقلوا. نکتۀ طلاییاش این است که تخم مرغها را حسابی بزنید. باید حسابی کرم رنگ، غلیظ و پفکی بشوند. این کیک هیچ مایعاتی ندارد. پس آن تخم مرغ و شکر و وانیل را باید حسابی بزنید. اما وقتی روغن را ریختید یادتان باشد که فقط در حد مخلوط شدن بزنید. نه بیشتر. بعد هم باید خیلی آرام آرد را اضافه کنید. این فولد کردن حسابی مهم است. همزن را کنار بگذارید و با لیسک مواد را مخلوط کنید. اگر مواد زیاد هم بخورد، پف کیک میخوابد و کیفیتش از دست میرود. بعد از آن شهد است که باید حواسمان بهش باشد. اگر قدری زیادی بجوشد روی کیک شکرک میزند.
بیکاری دیروز را به مرتب کردن میز و قفسۀ کتابخانه و برنامۀ محتواییم گذراندم. بعد از دو هفته سایت را بهروز کردم و چند دانه استوری و یک دانه پست در پیج آکادمی گذاشتم. این شروع دوباره بعد از مدتی توقف برایم سنگین بود. برای همین است که از وقفه افتادن بیزارم. حالا در تلاشم تا با قدری دوراندیشی، بیش از میزان مصرفم محتوا تولید کنم و به مرور منتشر کنم. فقط باید همیشه از برنامهام جلو بزنم! امیدوارم این بار شکست نخورم.
امتحان متصدی کافی شاپ را پشت سر گذاشتهام. هم مکتبی و هم عملی را. خدا را شکر در هر دو قبول شدهام. حالا هم ۱۳-۱۴ روز دیگر امتحان کتبی کیکساز-ترساز را در پیش دارم. تنها دو فصل از کتاب اول خواندهام و هنوز لای کتاب دوم را هم باز نکردهام. میدانم تمام اینها را که پشت سر بگذارم، باز هم ذهنم آرامتر میشود.
درست است که دو هفتۀ نسبتا سخت را پشت سر گذاشتم و قدری در مسیر نویسندگی درجا زدم، اما عوضش کلی بینش و تجربۀ تازه کسب کردم. برای همین تصمیم گرفتم تجربهنگاری را جدی بگیرم. چون مطمئنم کمک میکند نگاهم به مسیری که در پیش دارم و وقایعی که پشت سر میگذارم، عمیقتر بشود.
پس منتظر، انتشار تجربهنگاریهای یک قناد جرمنویس باشید!