
بیهدف پرسه نزن
این روزها حس غریبی دارم. تا آخر این هفته میرسم به روزی که آستینهایم را زدم بالا و تصمیم گرفتم بالأخره وبلاگ نویسی را شروع کنم. میلش از قبل بود اما هیچ ایدهای برای شروع کردنش نداشتم. اصلاً که چه؟ میخواستم چه بنویسم؟ تا اینکه بعد از چسبیدن به نوشتن صرفاً برای نوشتن و مصمم شدن برای شروع کردن از پایه و سفت کردن پِی ساختمان به جای تفننی نوشتن و خیال پرداختن تصمیم گرفتم روزانه نویسی کنم و بعد از خواندن کتابچۀ نویسندگی آنلاین بیصبر و قرار شدم برای داشتن وبلاگ. اما مگر من چه میدانستم از نوشتن؟ اصلاً قرار بود از چه بنویسم؟ برای که بنویسم؟ کجا بنویسم؟
اما آخر سر کنجکاوی برای کشف دنیایی نو بر ترسهایم غلبه کرد و صاحب وبلاگی در یکی از پلتفرمهای وبلاگی شدم. اولین نوشتههایم صرفاْ خطخطی کردن بود و خودم هم نمیفهمیدم که درحال نوشتن چه هستم و قصد و منظورم چیست! فکر اینکه سه سال دیگر اتفاقهای خوبی میافتد نمیگذاشت رهایش کنم و وسوسۀ امتحان کردن دورۀ شش ماهۀ تولید محتوا باعث شد نوشتنم را مرتب و منظمتر کنم. اما هنوز نمیدانستم که قصد و هدفم قرار است چه باشد.
نه که برایم مهم نباشد. هرچه فکر میکردم به نتیجۀ مشخصی نمیرسیدم. تا اینکه سعی کردم یک نقطۀ اشتراک بین نوشتههایم پیدا کنم و به نوشتن و مطالعهام سمت و سو بدهم. یکباری رسیدم به توسعۀ فردی اما هنوز مطمئن نبود. خلاصه اینکه کجدار و مریز آمدیم جلو و یکروز به خودم آمدم و دیدم از راه اندازی سایت شخصیم چهار پنج ماهی میگذرد و من هنوز درحال پرسه زدنم.
چند هفتۀ پیش تصمیم قطعیام را گرفتم که بمانم سر موضوع توسعۀ فردی و یک طرحهایی هم بریزم. اینکه چقدر موفق بشود را نمیدانم اما تنها راه مطمئن شدن امتحان کردن است. از طرفی باتوجه به رشته و علایق شخصیام این گزینه میتواند بهترین انتخاب باشد. رشتهام که روانشناسی است و از بین گرایشها روانشناسی صنعتی سازمانی به طرز عجیبی برایم دلبری میکند و از این سو عشق نوشتن دارم. وبلاگی هم هست که دارد دور خودش میچرخد. باید سکان را دو دستی بچسبم و حالا که در بیان کردن به نسبت شروع کار رشد نسبتاً خوبی داشتهام همین فرمان و مسیر را بگیرم و بروم جلو.
راستش بیشتر نوشتههای قدیمیام خصوصاً نوشتههای سه چهار ماه اول حسابی اسباب خجالتند و از شما چه پنهان در این هفته چهارتایی از آنها را روانۀ زبالهدانی کردهام از بس که پر از توصیفاتی زائد بودند. باز هم از این پستهای نیمبندی هست، اما میدانم که اگر قرار باشد پاکسازی کامل انجام بدهم کمالگرای درونم از نو فرمان را به دست میگیرد و آن وقت کل موجودیت سایت به خطر میافتد! در ضمن تلاش برای نگه داشتن همان متنهای ضعیف و به قولی در معرض نمایش قرار دادن آسیب پذیریِ خود تلاشی است برای مقابله با ترسهایم. میخواهم این قدر شجاعت پیدا کنم که به نوشتههای بدِ قدیمیام افتخار کنم که اگر نبودند این مسیر رشد و کشف را طی نمیکردم زیرا همین تلاشها باعث شدند آخر سر راهم را پیدا کنم.
هرچند که این پرسهها باعث شد به این نقطه برسم اما اگر از اول جدیتر به این موضوع فکر میکردم و اصولیتر کار میکردم شاید مسیرم هموارتر میشد. خلاصه اینکه به جای هوی و هوسی نوشتن و پرسه زدن و دور خود چرخیدن بهتر است ذهنتان را روی موضوع مشخصی متمرکز کنید. هر کسی هر زمانی که دلش خواست میتواند هرچیزی که دوست داشت بنویسد. میتوانی در کنار حوزۀ اصلیات در زمینههای دیگری هم قلم بزنی اما داشتن یک هدف تخصصیِ اصلی ذهن و مسیر آدم را نظم میدهد و باعث میشود کمتر دور خودش بچرخد. اگر هنوز بیهدف پرسه میزنی بیشتر فکر کن و مسیری را انتخاب کن.
سلام
تولدت وبکده ت مبارک 🙂
حتما در این مسیر موفق خواهی بود…
ممنون. همراهی شما و دیگران و تشویقاتون باعث شد رها نکنم. از همه خیلی خلی متشکرم:)
چقدر خوب و روان نوشته بودی.
و اینکه ایول و مبارک.
تشکرات فراوان 🙂