توسعۀ فردی
به خودت اجازۀ شکست خوردن بده

به خودت اجازۀ شکست خوردن بده

بلند می‌شوم
راه می‌روم
می‌افتم
و در این فاصله مدام می‌رقصم.
«دنیل هیلِل»

اول بار متن بالا را در کتاب «پرنده به پرندۀ» «آن لاموت» خواندم. همان وقت نوشتمش روی یک برگۀ کوچک و چسباندمش بالای سر تقویم‌ام. حالا هروقت که تقویم می‌خواهد به من ثابت کند که یک شکست‌خورذۀ بی‌مصرفم خواه ناخواه چشمم می‌خورد به آن برگۀ آبی و به‌جای نق زدن یک نفس عمیق می‌کشم. نه که نفس عمیق کشیدن کار خاصی برایم بکند. اما باعث می‌شود فقط چند ثانیه از تمام عجولی‌گری‌ها و کمال‌گری‌ها و خودسرزنش‌گری‌ها و «گری‌»های دیگر فاصله بگیرم.

هروقت احساس می‌کنم کاری که درحال انجامش هستم هیچ نتیجۀ خوبی نخواهد داد و بهتر است تا دیر نشده عقب نشینی بکنم. یک نفسی می‌کشم و انگاری که ذکر یا وردی برای شجاعت بخوانم، زیر لب تکرار می‌کنم که: «به خودت اجازۀ شکست خوردن بده».

بعضی وقت‌ها آن‌قدر شیفتۀ نتیجه می‌شویم که دل‌مان نمی‌خواهد هیچ خللی درش ایجاد شود. برای سایت یک برنامه‌ای می‌چینم و در ذهنم یک کلاژ عالی می‌سازم. بعد از چند روز ترس برم می‌دارد. دقیق‌تر اگر بخواهم بگویم بعد از اینکه چند پست منتشر کردم و احساس کردم که به تصویر ذهنی‌ام نزدیک نیست یا حالاحالاها آن کلاژ کامل نمی‌شود به این فکر می‌افتم که بهتر نیست بیخیالش بشوم؟

می‌دانی؟ آخر نگه داشتن یک تصویر بی‌نقص در ذهن بهتر از این نیست که پروژه با شکست مواجه شود؟!

نمی‌خواهم بگویم شکست خوردن مقدمۀ پیروزی است که هیچ به آن باور ندارم. اما باور دارم که اگر به شکست صرفاً به عنوان یک تجربه نگاه کنیم، اگر آن را از هویت خودمان جدا کنیم و شکست خوردن را با بی‌عرضگی برابر ندانیم، آن وقت می‌توانیم از شکست‌هایم خیلی چیزها بیاموزیم.

برای مثال من زمانی که دانش‌آموز بودم، کنکوری بودم و نیز دوران دانشجویی، به‌شکلی خستگی ناپذیر به دنبال روش‌های مطالعه و برنامه‌ریزی بودم و مدام در حال تغییر رویه دادن بودم و هستم. به‌قدری که مادرم مدعی است اگر تمام آن انرژی و پشتکار را صرفِ خودِ درس خواندن می‌کردم احتمالاً اوضاع جور دیگری پیش می‌رفت. حالا شاید یک الگوی نمونه برای درس خواندن نباشم، یا خیلی از مؤسسه‌هایی که ترجیح می‌دهند بگویند مشاورانشان از رتبه‌های برتر بوده‌اند تمایلی به همکاری با من نداشته باشند (که به این سوی چراغ اصلاً هم برایم مهم نیست!‍) اما درعوض من کوله باری از تجربه دارم. آن‌ها یک برنامه را گرفتند و رفتند و رسیدند. اما من راه‌های بیشتری را امتحان کرده‌ام. من خوب می‌دانم ته کدام راه‌ها بن‌بست است و آدم‌های خسته چه حال و روزی دارند.

اصلاْ مگر همه باید موفق باشند؟ اگر قرار باشد همه بشوند نفر اول پس چه کسی می‌شود نفر دوم یا حتی آخر؟ آن نفر آخر شدن شاید بیانگر این باشد که زحماتت نتیجه نداده یا اینکه تو را متهم کنند به تنبلی و کم‌کاری، اما آن نفر اول شدن یعنی چه؟ غیر از اینکه اثبات خود و توانمندی‌های ویژۀ خود به دیگران است؟ اینکه مقام‌مان بشود یک تکیه‌گاه؟ البته که خیلی‌ها فقط از سر عشق و شور است که می‌دوند و اول هم می‌شوند. اما چه کسی است که از ترس شکست خوردن مصون باشد؟

می‌گویند آدم‌های کنترل‌جو و مبارزه‌جو از شکست خوردن استقبال هم می‌کنند. اینان عقیده دارند که تلاششان بیهوده نیست و اثرگذار است. موقعیت‌های دشوار را به‌چشم یک چالش برای یادگیری و رشد می‌بینند و به‌جای پا پس کشیدن تلاش خودشان را می‌کنند.

چیزی که اهمیت دارد همین است. اینکه به خودمان اجازۀ شکست خوردن بدهیم. نه که برویم از قصد کارها را خراب کنیم و بگوییم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. قضیه این است که شکست خوردن هم یک پیامد است. یک احتمال که نمی‌شود به‌طور قطع از روی دادنش جلوگیری کرد. فقط قرار است به خودمان فرصت بدهیم. اجازه بدهیم که پیش برود حتی اگر با شکست مواجه شویم.

منطقی است که در هرکاری نمی‌شود این منطق را اعمال کرد. یک وقتی مطمئنی و واقع‌بینانه آگاهی که این کار در توانت نیست. اما یک وقتی فقط دلشوره‌های بیخود داریم. اگر این متنم خوب از آب درنیاید؟ اگر بگوید نمایشنامه‌ام به درد جرز دیوار هم نمی‌خورد؟ اگر اینطور شود یا آن‌طور. این‌ها فکرهای اضطراب‌گونه‌ای هستند که ریشۀ چندانی در واقعیت ندارند. و در برخورد با آن‌ها نادیده گرفتن‌شان است. که البته کار راحتی نیست. هرچقدر سعی می‌کنی بیشتر نادیده‌شان بگیری بیشتر خودشان را گنده می‌کنند تا مطمئن شوند که به سمع و بصر رسیده‌اند.

به‌هرحال اگر بپذیریم که شکست در هر کار و در هر مرحله و برای هر فردی ممکن است روی بدهد و هر ایده‌ای هرچقدر هم خوب بالاخره بگیرنگیر دارد و همیشه باید چند درصدی بابت شکست کنار بگذاریم، فکر کنم پیش رفتن آسان‌تر بشود و درد زمین خوردن کم‌تر.

مفهوم بسیار معتبر دیگر در باگوات گیتا آمده است:«شما فقط باید انجام دهید. نتایج در دست شما نیستند. نتایج که شکست یا موفقیت نامیده می‌شوند، در آینده رخ خواهند داد. هیچ کس بر آینده کنترل ندارد. شاید فرد بتواند بر زمان حال کمی کنترل داشته باشد که آن نیز به دلیل کاری است که انجام می‌دهد. همچنین، موفقیت و یا شکست تنها به کاری که فرد انجام می‌دهد وابسته نیست. عوامل بسیار دیگری نیز در این مورد وجود دارند. بنابراین، گیتا پیشنهاد می‌کند که وظیفه خود را انجام دهید و نگران نتایج نباشید. حتی فکر کردن به مطلوب بودن احتمالی نتایج نیز باعث فشار روانی و تشویش می‌شود.»
روان‌شناسی صنعتی-سازمانی / نارن‌دار سینگ

یادداشت‌های مرتبط:

تا وقتی که بترسی نمی‌توانی بلند شوی

من شکست ناپذیرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *