
به جای شرح دادن، حادثه خلق کن | کاراکتر خود را با حادثه معرفی کنید
داستان شرح یک ماجراست که کاراکتری در آن درگیر است. حتی اگر در داستان شما پیرنگ حرف اول را میزند و تمرکز اصلی بر کاراکترها نیست، باز هم این تلاش کاراکترها است که داستان را پیش میبرد. حالا چه به سمت مشکلات بیشتر و ایجاد گرههای تازه، چه به سمت رفع کردن مشکلات و گرهگشایی.
یکی از نکتههای مهم در داستانسرایی معرفی کاراکتر است. چرا مخاطب باید به او توجه کند؟ چرا باید درگیر او و ماجراهایش بشود؟ ما میتوانیم کاراکتر خودمان را توصیف کنیم، از افکارش پرده برداری کنیم یا کاراکتری را نشان بدهیم که پشت سرش غیبت میکند! اما هیچ چیز به اندازۀ عملِ خودِ کاراکتر نمیتواند او را خوب به تصویر بکشد. این عمل میتواند کلام او باشد. نه که بخواهد بنشیند و خودش را به دیگری معرفی کند. منظورم نحوۀ کلام و برخورد است. چگونه حرف میزند؟ چگونه کلمات را انتخاب میکند؟ و مهمتر از همه، چگونه واکنش نشان میدهد؟ این واکنش میتواند در قالب کلام یا رفتار باشد. درواقع با همین نحوۀ واکنش نشان دادنهاست که میتوانیم یک تصویر عالی از او بسازیم. بدون اینکه درگیر توصیف و روایتهای اضافی بشویم.
برفرض من میخواهم شخصیتی را توصیف کنم که احساس همدردی یا رحم و شفقت ندارد و از آزار دادن دیگران لذت میبرد. میتوانم او را بنشانم کنار یک فرد سوگوار، یا آسیب دیده. خب کاراکتر من سرد و بیروح رفتار میکند. حتی شاید از اینکه اشک آن فرد آسیب دیده را بیشتر در بیاورد و داغش را تازه کند کیف هم بکند! میتوانم یک فرد آسیبدیده یا یک موجود زخمی سر راهش قرار بدهم. حالا این کاراکتر یا بیتفاوت عبور میکند یا خلاصش میکند. این عمل بهتر از هر توصیفی میتواند کاراکترم را تصویر کند. این عمل میتواند یک خاطره از گذشته باشد یا اتفاقی که در زمان حال جریان دارد.
یادت باشد که پشت واکنشهای شدید یا خاص، دلیل خاصی بگنجانی. شاید خودِ کاراکتر هم نداند دلیل و ریشۀ رفتارش در کجاست. اما تو باید بدانی! حتی شاید این ریشه یک توجیه خوب برای رفتارهای بدش باشد. و آنقدر هم توجیه خوبی باشد که دلت به حالش بسوزد. ترفند «عذر فرویدی» خوراک این کار است. فقط کافی است بگویی دلیل قاتل شدنش، پدر بیرحم و شفقتش بوده که جلوی چشمش مادرش را کشته. یا عمۀ بیوجدانی که تنها سرپرستش بوده و آنقدر جلوی این و آن تحقیرش کرده که بهداشت روان این بندۀ خدا پاک از بین رفته. پس یک شوک روحی (یک تروما) را بینداز در دوران کودکیش و ربطش بده به رفتار نابهنجار زمانِ حال. کار تمام است! شخصیت پلیدی ساختی که همدردی خواننده را تحریک کرده. البته حواست باشد که در نشان دادن این رگ و ریشهها پیازداغ ماجرا را زیاد نکنی.
از تلفیق عذر فرویدی و شرح حادثه میتوان برای نشان دادن تغییرِ کاراکتر هم استفاده کرد. برای مثال کاراکتر من در زمان حال آدم بیرحمی است که نقش آدم خوبها را بازی میکند و با بیخیالی میتواند به دیگران آسیب برساند و کلکشان را بکند. در همین حین میتوانم یک خاطره از گذشته نشان بدهم. زمانی که او واقعا آدم مهربانی بود و برای اولینبار مجبور شد جان کسی را بگیرد. او حسابی اذیت میشود. اشک میریزد و برای اینکه بتواند با سنگینی عذاب وجدانش کنار بیاید، شروع میکند به توجیه کردن کار خودش. بعد از مدتی آن را میپذیرد و توجیه خودش را باور میکند. حالا هم اگر موقعیتش پیش بیاید، خیلی راحتتر از قبل میتواند دست به این کار بزند.
تمام داستان شرح همین عملها و واکنشهاست. پس اگر قدری از دروننگری و روایت کردن صِرف فاصله بگیریم، و تلاش کنیم که بیشتر، وقایع بیرونی را شرح و توصیف کنیم، میتوانیم تصویری بهتر و واقعیتر از کاراکتر ارائه بدهیم. پس بهجای اینکه همیشه زبانش باشی و از افکارش بگویی، اجازه بده ما رفتارش را ببینیم، کلامش را بشنویم و سرمان با واگویههایش گرم شود.
جالب بود فکر کنم من اگه بدون آگاهی بنویسم بیشتر حالات درونی رو توصیف می کنم ولی الان که در مورد شناخت کاراکتر با استفاده از روایات بیرونی گفتی به نظرم این روش کشش بیشتری داره
گاهی بیشتر به این نیازه گاهی به اون. به هر دوش نیاز داریم. مهم اینه که یه تعادلی بتونیم برقرار کنیم.
[…] ما میتوانیم کاراکتر خودمان را توصیف کنیم، از افکارش پرده برداری کنیم یا کاراکتری را نشان بدهیم که پشت سرش غیبت میکند! اما هیچ چیز به اندازۀ عملِ خودِ کاراکتر نمیتواند او را خوب به تصویر بکشد. این عمل میتواند کلام او باشد. نه که بخواهد بنشیند و خودش را به دیگری معرفی کند. منظورم نحوۀ کلام و برخورد است. چگونه حرف میزند؟ چگونه کلمات را انتخاب میکند؟ و مهمتر از همه، چگونه واکنش نشان میدهد؟ این واکنش میتواند در قالب کلام یا رفتار باشد. درواقع با همین نحوۀ واکنش نشان دادنهاست که میتوانیم یک تصویر عالی از او بسازیم. بدون اینکه درگیر توصیف و روایتهای اضافی بشویم. (کاراکتر خود را با حادثه معرفی کنید) […]