بهداشت روان | از ناکامی و فشار روانی تا رشد فردی

هر وقت اسم بهداشت و سلامت روان به میان می‌آید گمان می‌کنیم پای یک اختلال یا مشکل جدی مربوط به روان و ذهن در میان است. اما بهداشت روان فراتر از این حرف‌هاست.

بهداشت روان چیست؟

بهداشت روان یعنی اینکه احساس آرامش درونی داشته باشیم، از اضطراب و افسردگی به دور باشیم و درگیر تعارض‌های مزمن روانی نباشیم. بهداشت روان یعنی اینکه از سلامت ذهن و اندیشه و فکر بهره‌مند باشیم.

پس بهداشت روان حالتی از رفاه است که در آن فرد به توانایی‌های خود آگاه است و می‌تواند با فشارهای روانی عادی و معمولی سازگاری داشته باشد و در روابط و فعالیت‌های مختلف از عملکرد خوب و بهینه برخوردار باشد.

وقتی می‌گوییم فردی از سلامت کامل روانی برخوردار نیست یا نیاز است بهداشت روانش را ارتقا بدهد درست مثل این است که بگوییم فرد به بهداشت دهان و دندانش آن طور که باید توجه نکرده. این حرف به آن معنا نیست که فرد مشکلی جدی دارد یا از سلامت عقلی برخوردار نیست. تنها به این معناست که نیاز است کمی به خود و روان خود توجه بیشتری کند و بتواند به یک تعادل بین عوامل درونی و بیرونی برسد.

بهداشت روان شامل چه عناصری است؟

برخی از عوامل تشکیل دهندۀ بهداشت روان:

  • توانایی فرد بر حل مسئله
  • مدیریت فشار روانی
  • قابلیت ارتباط موزون و هماهنک با دیگران
  • توانایی تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی
  • حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب
  • توانایی گذر از ناکامی‌ها و تعارض‌ها

بهداشت روان بر چه عواملی تاثیر می گذارد؟

  1. خودپذیری
  2. رابطه مثبت با دیگران
  3. استقلال
  4. تسلط بر خود و محیط 
  5. داشتن هدف در زندگی
  6. رشد شخصی

چه عواملی بر بهداشت روان تاثیر می گذارد؟

نوع نگرش‌ ما دربارۀ زندگی و محیط اطراف، تعهدها و ارزش‌های‌مان و ویژگی‌های زندگی فردی و اجتماعی‌مان در میزان سلامت روان ما تاثیرگذار است.

سلامت عاطفی ما بر سلامت جسمی‌مان تاثیر می‌گذارد و در مقابل سلامت جسم هم بر سلامت روان اثر می‌گذارد.

توانایی ما در مدیریت استرس، حل مشکلات و تعارض‌ها و ابراز خود نیز تاثیر زیادی بر سلامت روان دارد.

آیا بهداشت روان همان توسعۀ فردی است؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت که توسعۀ فردی یکی از نتایج سلامت و بهداشت روان است. اگر فرد از بهداشت روان مناسبی برخوردار نباشد و برای مثال درگیر مشکلات اضطرابی باشد و از عزت‌نفس پایینی هم برخوردار باشد طبیعتاً رشد فردی چندانی نخواهد داشت.

پس برای توسعۀ فردی در مرحلۀ اول باید به بهداشت روان توجه کرد.

ناکامی اولین پلۀ فشار روانی

ناکامی یعنی نرسیدن به آنچه خواستارش بودیم. فرقی نمی‌کند ته گرفتن غذا باشد، رد شدن در یک آزمون یا از دست دادن یک عزیز. هر فقدان و از دست دادنی، هر نرسیدن به خواسته‌ای یک ناکامی است و این تاب‌آوری و نحوۀ مقابلۀ ماست که واکنش ما را می‌سازد. یک وقتی ته گرفتن غذا مسئلۀ مهمی نیست اما یک اگر یک روز پر تنش را از سر گذرانده باشیم همان ته گرفتن غذا حسابی می‌تواند اعصاب‌مان را بهم بریزد و باعث شود واکنش تندی نشان بدهیم.

ناکامی یک فشار روانی است. قرار بود برسم به آن نقطه. برایش خیال‌ها بافته بودم! می‌دانستم که می‌شود. یا لااقل یک امیدی داشتم. اما حالا نشده. من الان مجبورم با یک موقعیت دیگر سازگار شوم. این یک فشار است به روان و ذهن ما.

منبع ناکامی می‌تواند درونی یا بیرونی باشد.

بیرونی: طبیعی، فرهنگی_اجتماعی، اقتصادی

درونی: بدنی، روانی

منابع درونی بدنی: شخصی خواستار شغل یا رشته‌ای باشد ولی فاقد توانایی‌های بدنی لازم باشد.

مثلاً بخواهد خلبان بشود ولی چشمانش ضعیف باشد، بخواهد وارد ارتش بشود ولی قدش کوتاه باشد، بخواهد در رشته ورزشی خاصی شرکت کند ولی توانایی لازم را نداشته باشد.

درونی روانی: فاقد توانایی ذهنی لازم باشد یا اینکه دچار یک بیماری روانی باشد، یا دچار ترس و اضطراب، و این‌ها مانع رسیدن او به خواسته‌اش میشود.

فردی بخواهد در رشته‌ای خاص تحصیل کند ولی فاقد استعداد یا توانایی ذهنی لازم باشد، خواستار شرکت در آزمونی باشد ولی به دلیل اضطراب نتواند به عملکرد مطلوب برسد.

بیرونی طبیعی: شامل عوامل و منابعی است که خارج از کنترل فرد است.

فرض کنید شخصی برای یک کنفرانس بین المللی دعوت شده و روزی که پرواز دارد، پرواز به دلیل مشکل جوی لغو می‌شود یا کشاورزی که به دلیل خشکسالی، آفت یا سیل محصولاتش را از دست می‌دهد.

بیرونی فرهنگی_ اجتماعی: آداب و رسوم یا قوانین یک جامعه یا کشور مانعی برای رسیدن فرد به خواسته‌اش ایجاد میکند.

عامل اقتصادی: نداشتن بضاعت مالی برای دست یافتن به هدف.

واکنشی که نشان می‌دهیم به تجربه‌های پیشین ما و برداشتی که در آن لحظه از موقعیت داریم وابسته است. عده‌ای به تفکّر می‌پردازند تا علت را کشف کنند و راه حلش را پیدا کنند و گروهی فوراً تسلیم می‌شوند. برخی دچار اضطراب و تنش می‌شوند، بدوبیراه می‌گویند و دنبال مقصر می‌گردند.

البته باید این نکته را هم مدنظر داشته باشیم که شدت ناکامی را نمی‌توان بر اساس مانعی که سد راه رسیدن به هدف شده، اندازه گیری کرد. مثلاً نمی‌توان گفت کارگری که چندین ساعت از خواب محروم شده یا دانشجویی که نتوانسته به موقع به جلسه آزمون برسد چقدر ناکام شده‌اند.

واکنش افراد به ناکامی متفاوت است و در صورتی که ناکامیِ شدید ادامه دار باشد، می‌تواند به بهداشت روانی فرد آسیب برساند. یک موقعیت ممکن است برای فردی ناکام کننده و برای فرد دیگری کاملاً مناسب باشد.

به توانایی تحمل ناکامی بدون توسل به پاسخ‌های نامناسب تحمل ناکامی گفته می‌شود. در مفهوم روانکاوی، تحمل و گذشت در برابر ناکامی مفهومی حد واسط میان اصل لذت و اصل واقعیت است.

مفهوم اصلی «مهارت در به تاخیر انداختن خشنودی‌ها» جزیی از مفهوم گذشت در برابر ناکامی است. گذشت در برابر ناکامی توانایی فرد به تحمل ناکامی است بدون اینکه سازگاری روانی_زیستی خود را از دست بدهد.

هر مانع، تنشی ایجاد می‌کند و ضرورتاً باید سازگاری روانی_زیستی به وجود آید که کم و بیش تابع درجه گذشت در برابر ناکامی است. پس ما به میزانی که بتوانیم از آن ناکامی و لذت دریغ شده چشم بپوشیم و بگذریم، می‌توانیم به سازگاری روانی بیشتری دست یابیم.

به‌طور کلی می‌شود گفت که واکنش ما به ناکامی به‌صورت پرخاشگری نمایان می‌شود. من در راه رسیدن شکست خورده‌ام و ذهن و روانم تحت فشار است. طبیعی است که بخواهم این فشار را به یک شکلی و از طریقی تخلیه کنیم. حالا هدف این پرخاشگری یا اطرافیان هستند یا خود من.

پرخاشگری مستقیم روشی معمولی برای جلوگیری از جریحه دار شدن غرور به دلیل محرومیت است. مثلاً کودکی که در مدرسه توسط همکلاسی‌ها یا هم مدرسه‌ای‌هایش مورد تمسخر یا آزار و اذیت قرار می‌گیرد، پرخاشگری خود را متوجه بچه‌های ضعیف‌تر در مدرسه می‌کند و اگر از اذیت بقیه بچه‌های مدرسه بیمی داشته باشد، این پرخاشگری را با خود به خانه می‌برد و آن را متوجه خواهر و برادر کوچک‌تر خود می‌کند یا بنای ناسازگاری و نافرمانی را با والدین خود می‌گذارد.

این کودک احساس می‌کند که باید هرطور شده از شدت هیجانی که به واسطۀ ناکامی در موقعیتی دیگر برایش پیش آمده بکاهد.

اگر پرخاشگری به جای دیگران به سوی خودِ فرد معطوف شود از لحاظ بهداشت روانی خطر بیشتری دارد. در این وضعیت فرد خود را مقصر می‌داند و پرخاشگری زیاد نسبت به خود ممکن است به تدریج باعث تخریب شخص شود و به خودکشی منجر شود.

هیچ کس نمی‌تواند پرخاشگری نسبت به خود را برای مدتی طولاتی تاب بیاورد و کم‌کم مجبور می‌شود راه فراری پیدا کند. این راه فرار ممکن است راهی سالم و قابل قبول باشد، یا یک راه غیر سالم و غیر عادی.

فرد از طریق مکانیسم دفاعی پالایش می‌تواند کانال پرخاشگری حاصل شده از ناکامی را به گونه‌ای تغییر دهد که هم به نفع خودش باشد و هم به نفع دیگر افراد جامعه.

پالایش یکی از مکانیسم‌های دفاعی مطرح شده توسط فروید (پدر مکتب روانکاوی) است. در این مکانیسم فرد فشار روانی را به گونه‌ای سالم و مورد پسند جامعه تخلیه می‌کند. مثلاً فردی که دچار خشم یا پرخاشگری زیادی است، این هیجان مخرب را از طریق ورزش که فعالیتی سالم و جامعه پسند است، تخلیه ‌می‌کند.

اینکه فرد در مقابل پرخاشگری چه پاسخی بدهد تا حدودی به تجربه‌های قبلی فرد بستگی دارد.

مثلاً اگر در تجربیات قبلی حمله جسمانی تقویت شده باشد حمله جسمانی محکم‌ترین پاسخ فرد خواهد بود. اما اگر حمله جسمانی رخ نداده باشد یا در هنگام وقوع آن، فرد تنبیه شده باشد و به خاطر پاسخ‌های مناسب تشویق شده باشد یکی از این واکنش‌های مناسب و سازنده پاسخ به ناکامی خواهد بود.

تعارض یک بن‌بست است

وقتی انسان بتواند انگیزه‌هایش را ارضا کند دچار ناکامی نمی‌شود ولی اگر بخواهد از بین چند انگیزه فقط یکی را انتخاب کند دچار تعارض یا کشمکش خواهد شد.

پس تعارض به موقعیتی گفته می‌شود که فرد بر سر دو یا چند راه قرار گرفته باشد و نتواند به راحتی تصمیم نهایی‌اش را بگیرد و تنها امکان دستیابی به یک هدف را داشته باشد.

در بحث بهداشت روان به سه نوع تعارض اشاره می‌شود:

1. تعارض جاذب_جاذب: در این حالت هر دو گزینۀ پیش روی ما جذاب هستند و نمی‌توانیم سریعاً و به راحتی یکی را بر دیگری ترجیح دهیم. برفرض من می‌خواهم لباسی بخرم و بین دو گزینه مردد مانده‌ام. البته این گزینه چندان فشاری به روان آدم وارد نمی‌کند. چون از آن معامله‌های دو سر برد است. معمولاً این نوع تعارض‌ها به‌راحتی حل می‌شوند، حالا یا با ارضای یک هدف در وهله اول و بعد ارضای دیگری_مثلاً اول از این غذا می‌خورم بعد از آن یکی_ یا با انتخاب یکی از هدف‌ها و رها ساختن دیگری.

شاید حادترین مثال انتخاب همسر آینده باشد. تو یک حق انتخاب بیشتر نداری. اما گزینه‌های باقوه و بالفعل دیگری هم هستند! اما به هرحال در مقایسه با سایر موقعیت‌های تعارضی، حل تعارض‌های گرایشی آسان‌تر است و رفتار هیجانی و فشار روانی کمتری ایجاد می‌کند.

2. تعارض دافع_دافع: در این نوع از تعارض، فرد بین دو گزینۀ ناخوشایند مجبور است یکی را انتخاب کند. و هر انتخاب هم به پیامدهای منفی ختم می‌شود. یک معادلۀ باخت_باخت. یکجورهایی شبیه به «انتخاب بین بد و بدتر». هرکدام را که انتخاب کنی آخرسر آب خوش از گلویت پایین نخواهد رفت. برای مثال سربازی را در نظر بگیر که در زمان جنگ بخواهد فرار کند. اگر فرار کند تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرد و اگر بماند و بجنگد امنیت جانی نخواهد داشت. او بین دو گزینه بد و بدتر گیر کرده.

یا فرض کن یک بیماری سخت داری. دو گزینه پیش روی توست. یا عمل جراحی را انتخاب کنی که ریسک بالایی دارد و بالای 50 درصد خطر مرگ دارد و عوارض جور‌به‌جوری هم به با خودش می‌آرود و یا اینکه عمل نشوی و در کمتر از یک سال زندگی‌ات را از دست بدهی. البته این مثال زیادی پرخطر بود. 

به‌هرحال در این حالت هیچ کدام از گزینه‌های روی میز برای‌ما خوشایند نیست. 

در این آخرین گونۀ تعارض فشار روانی زیادی به آدم وارد می‌شود. از بین این سه نوع این آخری از همه‌شان بدتر است. هرگزینه‌ای را که انتخاب کنی آخرش بن‌بست و عذاب از آب در می‌آید.

ممکن است فردی که میان دو گزینۀ اجتنابی فلج شده، دلش را به تصورات و توهمات خودش خوش کند تا بتواند از ترس و اضطرابی که دچارش شده رها شود. مثلاً ممکن است بیشتر وقتش را صرف خیال پردازی و وقت گذراندن در دنیایی خیالی کند که این تعارض‌ها در آن جایی ندارند. یا ممکن است در خیالش دنیایِ بدون نگرانی و دلواپسی کودکی را بازآفرینی بکند. جهانی که متعلق به زمانی قبل از وجود این تعارض‌ها بوده. به این شیوۀ رها کردن موقعیت تعارض، برگشت می‌گویند.

مثلاً مکیدن شست یا خوابیدن به شکل جنینی و این دست رفتارها در اصل باز آفرینی دوران امن کودکی هستند. زمانی که فرد از این تعارض‌ها دور بوده است.

3.تعارض جاذب_دافع: موقعیت‌های مختلفی وجود دارد که طیفی از پیامدهای مثبت و منفی را در بردارد و برای فرد تعارض گرایشی_اجتنابی ایجاد می‌کند. در این گونه تعارض‌ها، موقعیت هم جنبۀ مثبت دارد هم منفی. فرد به دلیل جاذبه‌ها به موقعیت نزدیک می‌شود و زمانی که به آن نزدیک می‌شود، جاذبۀ منفی آن بیشتر می‌شود. اگر در نقطه‌ای در مسیر نزدیک شدن به هدف، جنبه‌های منفی آن هدف نیرومندتر از جاذبه‌ها باشند، شخص قبل از رسیدن به هدف متوقف می‌شود و به دلیل نرسیدن به هدف، ناکام می‌شود.

درست مثل تعارض‌های اجتنابی_اجتنابی، نوسان در تعارض‌های گرایشی_اجتنابی هم رایج است. در این تعارض‌ها فرد تا جایی به هدف نزدیک می‌شود که جاذبه منفی شدیدتر از جاذبۀ مثبت می‌شود و بعد از آن بر می‌گردند. اما بیشتر وقت‌ها جاذبۀ منفی آنقدری دافع نیست که رفتار گرایشی را متوقف بکند. در چنین مواردی، فرد به هدف می‌رسد اما خیلی کندتر و با تردیدتر از وقتی که جاذبۀ منفی وجود نداشت و تا زمانی که به هدف نرسیده‌است ناکامی وجود دارد. شخص حتی پس از رسیدن به هدف، باز ممکن است به دلیل جاذبۀ منفی‌ای که با هدف همراه است احساس ناراحتی بکند. چه شخص با کند رسیدن به هدف یا با نرسیدن به هدف ناکام بشود، در هر حالت واکنشهای هیجانی مثل ترس، خشم و نفرت معمولاً با تعارض‌های گرایشی_اجتنابی همراه می‌شوند.

پسر بچه‌ای را تصور کن که در حال بالا رفتن از درخت، در نیمۀ راه از ترس خطر سقوط و زخمی شدن، متوقف می‌شود.

مادری می‌خواهد به فرزندش اجازه بدهد که با دوستانش برود بیرون، ولی از خطرات احتمالی می‌ترسد.

تعارض‌های مشابه دیگری هم وجود دارند، مثل ناتوانی فرد در تصمیم گیری نسبت به قبول شغلی خاص. شاید فرد نگران این باشد که نتواند از عهده آن شغل بربیاید.

در این موارد ممکن است فرد برای حمایت از «خود» اقدامی بکند و به‌ این ترتیب اثرات منفی را کاهش بدهد. یا از طریق مشورت گرفتن از دیگران، خود را برای پذیرش آن آماده کند.

شکل دیگری از این تعارض وجود دارد که مخرب هم هست. در این نوع تعارض فرد هر دو گرایش مثبت و منفی را همزمان نسبت به یک شخص دارد. مثلا فردی با وجود علاقه‌ای که به یکی از والدین خود دارد، به دلایلی همزمان از او متنفر است.

این نوع «تعارض عقلی» که به آن «دوسوگرایی» می‌گویند، اغلب در اثر فشار شدید به وجود می‌آید. برای همین زمانی که شخصی دچار چنین تعارض‌هایی می‌شود، نگرانی و اضطراب شدیدی را تجربه می‌کند.

تعارض‌های گرایشی_اجتنابی چندگانه

موقعیت‌هایی در زندگی وجود دارد که ممکن است جنبه‌های مطبوع و نامطبوع داشته باشد. مثلاً فرض کن بین شرکت در امتحان ارشد یا ادامه ندادن آن مردد می‌مانی. از طرفی اگر قبول شوی و تحصیلت را ادامه بدهی یک سری منافع کسب می‌کنی و از طرفی اگر به جای اینکه برای آن وقت و انرژی بگذاری، بروی سراغ کار و کسب تجربه، احتمالاً سریع‌تر به هدفت می‌رسی. دوست داری که در آزمون ارشد قبول بشوی، ولی اگر نتوانی و در میان ظرفیت پذیرفته شده جایی نداشته باشی چه؟ اگر ادامه تحصیل ندهی و کاری هم گیرت نیاید چه؟

در چنین موقعیت‌هایی آدم سرگردان می‌ماند که کدام راه را انتخاب کند و حتی گاهی گزینه‌های دیگری هم دور آدم را می‌گیرند. کار وقتی سخت می‌شود که امتیازات مثبت و منفی هر کدام با هم برابر باشد و نتوانی به راحتی یکی را بر دیگری ترجیح بدهی.

به این گونه تعارض‌ها، تعارض گرایشی_اجتنابی مضاعف (چندگانه) می‌گویند.

این جاذبه‌ها که مانع رسیدن به هدف هستند به صورت درونی در می‌آیند. این قبیل موانع درونی شده یا جاذبه‌های منفی درونی، معمولاً از ارزش‌های اجتماعی که شخص دریافت کرده است ناشی می‌شود. معمولاً موانع درونی شده همان ارزشهای اجتماعی هستند که وجدان را می‌سازند. ما برانگیخته می‌شویم تا کاری کنیم. اما این تمایل ممکن است با ارزش‌های درونی شده ما در این باره که چه چیزی «درست» و چه چیزی «نادرست» است مقابله کنند. معمولاً کنار آمدن با موانع درونی مشکل‌تر از موانع بیرونی است.

برای فرار از موانع بیرونی می‌توان راهی یافت، ولی فرار از موانع درونی دشوار است.

واکنش‌های هیجانی حاصل شده از این تعارض که موانع درونی در آن نقش بازی می‌کنند، ریشه بسیاری از مشکلات رفتاری‌ است.

یعنی به دلیل اینکه در یک موقعیت گرایشی_اجتنابی چندگانه با مانعی درونی قرار گرفته‌ایم، فشار روانی زیادی را متحمل می‌شویم که بر رفتارمان تاثیرات مشخصی می‌گذارد.

تعارض می‌تواند درون فرد باشد، بین دو یا چند فرد یا گروه باشد. یا حتی بین منافع یا خواسته‌های دو سازمان.

گاهی ممکن است دو فرد بر سر یک مقام رقابت کنند. در این حالت هم بین این دو یک تعارض وجود دارد. چون تنها یک نفر از آن‌ها می‌تواند به آن جایگاه برسد و شخصِ دیگر کنار گذاشته خواهد شد. چنین تعارض‌هایی می‌توانند گاه تا حدی مفید باشند و با ایجاد تنش و رقابت انگیزه را بالا ببرند. اما اگر زیاد شود می‌تواند فشار روانی سنگینی به فرد وارد کند. 

استرس یعنی درخواست سازگاری!

(این پست به مرور کامل می‌شود)

1 نظر در مورد “بهداشت روان | از ناکامی و فشار روانی تا رشد فردی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *