داستان کوتاه
بهانه تراشی

بهانه تراشی

از این صفحه به آن صفحه می‌رفت. وارد هر صفحه‌ای که می‌شد توقفش به دقیقه نمی‌کشید. خودش هم می‌دانست که دارد طفره می‌رود. نگاهی به ساعت انداخت. از نیمه شب هم گذشته بود و او  هنوز چیزی ننوشته بود.

پنجرۀ اینترنت را بست و اتصال را قطع کرد. گوشی را هم خاموش کرد و توی کشو گذاشت. فایل ورد را باز کرد و صاف نشست. چیزی به ذهنش نمی‌رسید.

پوشه‌ای که روی کتاب‌های به هم ریختۀ قفسۀ کتاب‌ها بود را برداشت. بازش کرد و پیش‌نویس قدیمی را در آورد. تصمیم گرفت بنشیند و همه‌اش را تایپ کند.

سه صفحه که گذشت خسته شد. با خودش فکر کرد که بهتر است بنشیند و دستی بنویسد. کامپیوتر را خاموش کرد و روی زمین نشست. پیش‌نویس بیست صفحه هم نمی‌‎شد و بیشتر شبیه یک خلاصه از پیش‌نویس بود.

روی زمین دراز کشید و چشم دوخت به میز و قفسه‌اش. همۀشان به هم ریخته بودند. کتاب‌ها نامرتب بودند و کاغذها پخش و پلا.

 نگاهش را دوخت به ترک‌های سقف. بلکه  شاید ایده‌ای حرفی کلمه‌ای از آن جا نشت کند به بیرون.

چشمانش م‌ سوخت.  از صبح که بلند می‌شد مدام توی اینترنت می‌چرخید. خودش هم نمی‌دانست چه می‌کند. هر چه فکر می‌کرد یادش نمی‌آمد چه چیزی می‌خوانده یا می‌دیده.

چشمانش را بست تا کمی سوزش‌شان کمتر بشود. شاید اینطوری ذهنش هم آرام می‌شد و بالأخره چیزی برای نوشتن پیدا می‌کرد. به خودش قول داد که بیست سی صفحه از کتابش را تا صبح بنویسد.

از این تصمیم خوشش آمد. تصمیم گرفت کمی دیگر به چشمانش استراحت بدهد. با چشمان بسته به این فکر کرد که دستی بنویسد یا اینکه تایپش کند؟ به این نتیجه رسید که دستی راحت‌تر است. حالِ بلند شدن نداشت. ولی کمی بعد به این نتیجه رسید که بهتر است از همین حالا تایپش کند.  اینجوری بهتر بود. بعد دیگر لازم نبود تایپش کند. ولی چشمانش می‌سوخت و سرش درد می‌کرد. اصلاً همان دستی بهتر است. روی کاغذ می‌نویسد و بعد تایپ دوباره‌اش بهانه‌ای می‌شود برای بازبینی مجدد. تایپ یا دستی؟

احساس کرد خیلی خسته است. چشمانش را بسته نگه داشت تا کمی بیشتر استراحت کند. فقط چند دقیقۀ دیگر. نمی‌خواست که بخوابد فقط یک چرت کوچک. داشت بین خواب و بیداری دست و پا می‌زد. آخر سر تصمیم گرفت کمی بخوابد.

وقتی که دوباره چشمانش را باز کرد خورشید خیلی وقت بود که آسمان را روشن کرده بود.

2 نظرات در مورد “بهانه تراشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *