
بنویس و بنویس
جملات زیر بخشهایی از کتاب «حق نوشتن» نوشته جولیا کمرون است.
حق نوشتن این روزها مثل یک جرعۀ حیات بخش وقتی که روز به پایان میرسد و ترس و تردید از سر و کولم بالا میرود، تمام تشویشهایم را پاک میکند.
برای یک نویسندۀ تازه کار نوشتن هم لذت بخش است هم ترسناک. از حق نوشتن آموختم که از سر لذّت و عشق بنویسم.
در زیر جملاتی از این کتاب را قرار دادهام:
همه از ارائه کارشان میترسند. راه حل این است که به نوشتن ادامه بدهی و حین نوشتن، کارها را ارائه کنی. نایستی و منتظر جواب نشوی. شتاب و آهنگ کارت را حفظ کنی.
ویلیام هاچینسون موری، کوهنورد اسکاتلندی، که «به رغم دشواریها» و کمبود شانس به سفرهای اکتشافی کوهنوردی رفت، دربارهی کل مسئلهی شانس و بد شناسی در رابطه با تلاشهامان این را گفت:«در رابطه با تمام ابتکارات یا خلاقیتها، حقیقت اصلی و اولیهای هست که نادیده گرفتنش ایدههای بیشماری را میکُشد؛ از لحظهای که انسان به طور راسخ خود را متعهد کند، مشیت الهی نیز حرکت میکند.
بنویسید، بعداً همیشه میتوانید قیچی کنید.
تمرین مستمر نوشتن یعنی مجذوب جزئیات شدن، یعنی حظ بردن و محظوظ شدن.
یکی از متداولترین ترسهای کسانی که میخواهند نویسنده شوند این است که «به اندازه کافی اصیل» نباشند. آنها فراموش میکنند که ریشه واژه «اصیل» از «اصل» است. ما اصل و منشا کارمان هستیم. اگر ما به اندازه کافی صادق باشیم تا آنچه را آنجا مییابیم نام ببریم، آن وقت کارمان اصیل است.