
بنویس تا رها شوی از درد ها
به نظرم بهترین راه برای خلاصی از خاطرات آزار دهنده نوشتنشان است و کم نیستند کسانی که از تجربیات سودمندشان در این زمینه گفته اند.
سخت است به سختیِ تجربه دوباره شان. ولی سودمند است.
اصلا همین که می نویسی اش انگاری از تو جدا می شود.
خصوصا اینکه برایش یک قصه بسازی.
اصلاً یک شخصیتی خلق کن و همان بلا را بر سرش نازل کن.
اسمی بگذار برایش.
با نوشتن به آن رنج رسمیت می بخشی و گویی از خودت جدایش میکنی.
البته به شرطی که رهایش کنی.
وگرنه نشخوار دوباره و دوباره دردی را دوا نمی کند.
بنویسش و بگذار برای خودش جاری شود.
از همان بیرون نگاهش کن.
مثل قطاری که در حال گذر است.
بگذار جاری شود و برود.
وقتی که نگهش داری و مشغول نشخوار کردنش باشی و مدام و مدام قرقره اش کنی جز روانی رنجیده چیزی برایت باقی نمی ماند.
پس قبولش کن به یادش بیاور و بگذار جاری شود. ولی یادت باشد که درگیرش نشو. جلوی جاری شدنش را هم نگیر. سانسورش نکن. حتی اگر بریده بریده بگذار جاری شود. چه بر صحنه ذهنت چه بر سفیدی کاغذ. که به نظرم گذراندن هر دو خیلی بهتر است. وقتی که نقش بست بر صفحه ذهنت به جای پس زدنش به قلم بکش آن را.
در نوشتن معجزه ای هست شفا بخش.
باید بپذیری رنجت را، قبول کنی که هست و اجازه دهی تا عبور کند و تو نیز از آن عبور کنی.
قصه ساختن یکی از راه های رهایی از رنج های مزمن است.
هر چه قدر درون خودت محبوسش کنی و کمتر اجازه بروز و ظهورش را بدهی. کار سخت تر می شود.
اینجوری هم خودت عذاب می کشی هم ناخواسته بقیه را رنج میدهی.
قبولش کن و بگذار جاری شود.