
بلاگ کردن کتاب چیست؟ | چرا باید یک کتاب بلاگ کنیم؟
نگاهی به ساعت انداخت، چیزی به نیمه شب نمانده بود. آخرین لیوان را آب کشید و درون آبگیر گذاشت. پیشبند را باز کرد و انداخت روی اپن.
قلم و کاغذش هنوز روی میز بودند. قرار بود صبح اول وقت شروع کند به نوشتن. حالا او این جا بود. با دستهایی مرطوب و ذهنی خسته.
لادن یک نویسنده است. همه منتظرند تا او بالاخره کتابی چاپ کند. اما هیچ کتابی در کار نیست. او تمام تلاشش را میکند اما کارها همیشه آنقدر زیادند که وقت کم میآورد. تازه، اگر کتاب مینوشت چه کسی آن را میخواند؟ چه کسی حاضر بود اولین اثر یک نویسندۀ ناشناخته را چاپ کند؟
افکارش را کناری انداخت، چراغ را خاموش کرد و خزید زیر پتو. فردا هم میتوانست به مصیبتهای ناتمامش فکر کند.
شما یک نویسندهاید؟ پس باید کتابی بنویسید!
«نوشتن» کلمهای است که سالها گوشۀ ذهن لادن جا خوش کرده بود. تا اینکه بالاخره دست به کار شد. کتاب آموزشی خواند، تمرین کرد و تمرین کرد و بر ترس از خوانده شدن نوشتههایش غلبه کرد.
حالا لادن میخواهد یک داستاننویس باشد. اما احساس میکند نثر و قلمش هنوز به اندازۀ کافی پخته نشده. کارش ایرادات زیادی دارد و با وجود اینکه تلاش میکند تمرینهایش قطع نشوند، کارهای خانه و بچهها فرصتش را محدود میکنند. او زمان کافی برای مفصل نوشتن ندارد.
لادن میخواهد کتابی بنویسد، نه فقط برای اینکه پزش را بدهد! بلکه برای آرامش قلبی خودش. میخواهد نتیجۀ تلاشهایش را در قالب یک محصول ملموس ببیند، نه نوشتههای پراکندهای که گهگدار در وبلاگش پست میکند.
صبح روز سه شنبه است، لادن بعد از راهی کردن بچهها، برمیگردد زیر پتو و موبایلش را دست میگیرد. پیامهای جدید گروه نویسندگی بالا میآیند. سرسری چشم میگرداند میان کلمهها تا اینکه یکی از پیامها نگاهش را جذب میکند:
«سلام به همگی، من امروز اولین کتاب الکترونیکی خودم رو منتشر کردم. خوشحال میشم بخونیدش و نظرتون رو بهم بگین.»
لادن انگشتش را روی لینک میفشارد. زمانی که کتاب را باز میکند، از جا میپرد. متن کتاب تقریبا تکراری بود. محتوا همان چیزهایی بود که نویسنده پیش از این در وبلاگش منتشر کرده بود.
وارد بخش پیامها میشود و برای نویسنده پیامی میفرستد: «سلام زهره جان، بابت کتاب تبریک میگم. فقط یه سؤال، محتواش همون چیزایی نیست که روی وبلاگت بود؟»
دو دقیقۀ بعد با شنیدن صدای اعلان، پیام را باز میکند:
«ممنونم ازت. آره، این کتاب قبلا بلاگ شده بود. حالا با یکم تغییر کتابش کردم.»
او چه کرده بود؟ کتابش را بلاگ کرده بود؟ اصلا بلاگ کردن یعنی چه؟
بلاگ کردن کتاب چیست؟
لادن قدری دیگر به آن کلمه نگاه کرد، بعد سریع تایپ کرد:
«ببخشید، ولی بلاگ کردن دقیقا یعنی چی؟»
زهره درحال تایپ کردن بود. بالاخره پاسخش رسید:
«بلاگ کردن کتاب یعنی همون وقتی که مشغول نوشتن کتابی، اون رو در رسانۀ شخصی خودت منتشر میکنی.
هر بار یه بخش کوچیک. میتونه به شکل یادداشت، جستار، مقاله یا هر جور دیگهای باشه.»
به نظر لادن عجیب بود. آخر مگر قرار نیست زمانی که یک کتاب کامل شد و تمام مشکلاتش را رفع کردیم، دست به انتشار بزنیم؟ همین سؤال را هم پرسید.
چرا کتاب بلاگ کنیم؟
جواب زهره کنجکاوش کرد که بیشتر بداند: «نکتۀ اصلی دقیقا همین جاست! نوشتن کتاب قبل از هرچیز یه چالش برای یادگیری بیشتره. تازه، با بلاگ کردن کتابت میتونی سریع بازخورد بگیری و کارت رو اصلاح کنی. صبر کن، الان یه ویس میفرستم.»
سریع بلند شد و پشت میز نشست. دفترش را باز کرد و منتظر ماند.
بعد از باز کردن فایل صوتی شروع کرد به رونویسی:
«بلاگ کردن کتاب به طور کلی چندتا فایدۀ اساسی داره:
1) برای بلاگ کردن کتاب، به رسانۀ شخصیت نیاز داری پس اولین کارش اینه که باعث میشه رسانۀ شخصی خودت رو بسازی. با این کار خودت رو به عنوان یک نویسنده معرفی میکنی. و بهتره که این رسانهات سایتت باشه.
این رسانه میتونه جهانبینیات و تخصصی که درش مهارت داری یا قلم میزنی رو نشون بده. یعنی یک رزومۀ زنده است!
2) گفتم که بلاگ کردن کتاب یعنی مطالب یک کتاب رو خرد کنی و در قالب چندتا پست منتشر کنی. این کار باعث میشه رسانهات فعال بمونه. فعال نگه داشتن رسانۀ شخصی هم کمک میکنه تا بتونی مخاطبای خودت رو پیدا کنی. یعنی خوانندههای بالقوۀ کتابهات!
3) وقتی صاحب یه رسانه باشی، برای جذب و نگه داشتن مخاطب به تولید محتوای مداوم نیاز داری. پس بلاگ کردن کتاب عملا یه راه برای تولید محتوا و جذب مخاطبه. بهخصوص برای کسایی مثل ما که وقت آزادمون کمه. پس یه تیره و چندتا نشون!
4) بلاگ کردن کتاب واقعا شبیه به یه چالش بیشیادگیریه. همزمانِ اینکه اطلاعات کپک زدۀ گوشۀ ذهنت رو استخراج میکنی، درموردشون یکم بیشتر فکر میکنی و میفهمی که باید بیشتر بخونی و یادبگیری و تحقیق کنی، پس باعث میشه تلاش کنی دانشت رو بالاتر ببری.
5) با بلاگ کردن کتابت امکان بازخورد گرفتن رو برای خودت فراهم میکنی. مطلب خونده میشه، یه سوالی تو ذهن یکی از خوانندههات شکل میگیره، یا چشمای تیزبین یک دیگه یه مویی رو از ماست میکشه بیرون، یا کسی پیشنهادی میده. و همۀ این بازخوردها کمک میکنه تا بتونی متنت رو به کمال نزدیکتر کنی! پس قبل از اینکه کتابی کامل شده باشه، ما میتونیم اصلاحش کنیم و ارتقائش بدیم.»
لادن همانطور که مداد توی مشتش بود شروع کرد به تایپ کردن: «پس ما با داشتن یه رسانه و تولید محتوا برای اون از طریق بلاگ کردن کتاب هم مخاطب جذب میکنیم، هم در حوزۀ خودمون شناخته میشیم و هم یه کتابی مینویسیم که به ذهن مخاطبمون نزدیکتره.»
-«دقیقا:))»
-«ولی هنوز یه چیزی ذهنمو درگیر کرده. وقتی مخاطب از قبل تموم مطالب من رو خونده، چرا باید بیاد کتابم رو بخونه؟»
تاریخچۀ بلاگ کردن کتاب!
پیامی از زهره رسید: «راستش اگه یکم دقیق نگاه کنی متوجه میشوی که حتی چهارصد سال پیش هم کتاب بلاگ میکردن.»
-«اون موقع که اینترنت نبود!!»
-«راستش به نظرم یه سیر منطقی وجود داره. همون زمانهای دوری که حتی نوشتن کتاب از لحاظ فنی و ابزاری کار سختی بود، نویسنده کتابش رو بلاگ میکرد!»
«اون وقت چطوری؟!»
«اگه دقت کرده باشی اندیشمندان و نویسندهها، تو هر جمعی که وارد میشن معمولا از ایدههاشون میگن. پس طبیعیه که سیصد چهارصد سال پیش هم همینطوری بوده باشه! تازه، اگر طرف سخنران یا مدرس بود میتونست به طور عملی ایدههاش رو آزمایش کنه و اعتبار یا کارآییشون رو بسنجه.»
«یعنی بازخورد بگیره.»
«دقیقا. بعد به مرور علم پیشرفتهایی کرد. پس حالا نویسندهها میتونستند در قالب رساله و مقاله چیزهایی منتشر کنند. لزومی هم نداشت که این رساله قطر زیادی داشته باشد. پس قبل از کتاب نهایی ممکن بود چندتا مقاله یا کتاب کوچیک منتشر کنن.
بعدش زمان گذشت تا رسیدیم به عصر روزنامه و مجله. حالا یه فرصت عالی ایجاد شد تا نویسندهها بتونند افکار و ایدههاشون رو به اشتراک بگذارن.
حالا همینطور با سیر تکنولوژی پیش برو. رادیو و بعد تلوزیون. همۀ اینها فضایی بود تا نویسندهها، پژوهشگران و متفکران، فکرهاشون رو با دیگران به اشتراک بگذارن و بازخورد بگیرن.»
«الان هم ما اینترنت داریم. یعنی یه فضای دسترسی شخصی.»
«همینه! داری میای تو راه!!!!! پس دیگه لازم نیست نگران هزینه و خریده شدن و ممیزی و فلان و بهمان باشی! تو تریبون خودت رو داری.»
«راستش تا حالا به نظرم وبلاگ اینقدر مهم و هیجانانگیز نبود! اما راستش هنوز جواب سؤالمو درست نگرفتم. کتابم برای مخاطب تکراری نمیشه؟»
«تاحالا داستان پاورقی خوندی؟ خیلی از این داستانها بهخاطر استقبال خوانندهها ادامه پیدا کردهان و بعد هم در قالب یک کتاب مستقل چاپ شدهان. و خیلی از نویسندههای دیگه هم همین نتیجه رو با بلاگ کردن کتابشون توی رسانهاشون گرفتن.
بلاگ کردن کتاب راهی برای جذب مخاطبه. باور کن وقتی مطالبت برای مخاطب جذاب یا کاربردی باشه، از اینکه تموم این مطالب رو شستهرفته کنار هم و در قالب یه کتاب داشته باشه، خیلی هم خوشحال میشه.»
لادن به فکر فرو رفت. همان وقت هوس کرد که یک کتاب بنویسد. اما نمیدانست کار را از کجا شروع کند. نگاهی به ساعت انداخت. باید ناهار را آماده میکرد. سؤالش را تایپ کرد: «حالا اگه بخوام شروع کنم، دقیقا باید چیکار کنم؟»
«کار رو سخت نکن. ببین میخوای درمورد چی بنویسی، بعد فقط از یک گوشه کار رو شروع کن. یه موضوع انتخاب کن و بنویس. صبر کن، الان برات یه لینک میفرستم، میتونه کمکت کنه.»
«خیلی ممنون، همین الان یه سر میزنم.»
شما هم هوس کردید یک کتاب بلاگ کنید؟ پس روی لینک بالا ضربه بزنید! :)))
[…] بلاگ کردن کتاب چیست؟ | چرا باید یک کتاب بلاگ کنیم؟ […]
تشویق شدم تا هرچه زودتر کتاب خودمو بلاگکنم
چه عالی!
خوشحالم وسوسه شدی؛)))
سللام چقدر قشنگ نوشتی آفرین
سلام زینب جان
ممنونم ازت که وقت گذاشتی:)