
این مسیر رشد من است
امروز نهمین روزی است که همچنان مشغول ویرایش پستهای قدیمیام. در این میان چشمم به پستهایی میخورد که واقعاً اسباب خجالتند! یا نثر مشکل دارد یا کلمات یا جملهبندی و یا موارد دیگر. حقیقتاْ خواستار نابود کردن این پستهایم. نه که حالا برای خودم حسابی حرفهای شده باشم و نثر و نوشتارم حرفی برای گفتن نگذاشته باشد، اما به هر حال نسبت به آن ماههای اولیه حتی نسبت به همین سه چهار ماه پیش نسبتاً بهتر مینویسم. و این بهتر نوشتن بیشتر متمایل به سمت بیان کردن است تا سر و شکل کار.
این پستهای ناموزون برایم درسها داشتهاند و در این چند روز به کلی ایده و نکته فنی و غیره و ذلک رسیدم اما مهمتر از همۀ اینها این بود که اجازه دادم این پستها باقی بمانند چون مسیر رشدم را نشان میدهند. دو سه ماه پیش بود که در سایت ناهید عبدی مشغول خواندن پستی در زمینۀ تولید محتوا بودم و رسیدم به یک کامنت. یکی از مخاطبان گفته بود که نوشتههای قدیمیاش به نظرش خیلی ضعیف میرسند و خانم عبدی جواب داده بودند که این نشانۀ رشد است. حالا که ضعفهایت را میبینی و تشخیص میدهی یعنی کارت بهتر شده است. در این یک هفته و دو روز معنی آن جمله را به عینه دیدم.
این پستهای قدیمی، هر چند همین پست هم تا چند ماه دیگر قدیمی میشود، مسیر رشد من هستند. یک نقاش را تصور کنید. آیا او نقاشیهای اولیهاش را دور میریزد؟ تازه با افتخار اولین خط خطیهایش را با بهترین آثارش مقایسه میکند که ببینید از کجا به کجا رسیدهام.
این پستها ردِّ منند در مسیر نوشتن و تولید محتوا. نگهشان میدارم تا یادم بماند چه مسیری را طی کردهام.
این خیلی خوبه:)
فقط خدا نیاره اون روزی رو که نگاه پستهای قبلیمون بکنیم و بگیم هی روزگار چی بودیم و چی شدیم:))
دقیقاً.
راستی گرم شدن موتورت مبارک! همینجوری ادامه بده:))
واقعا همینطوره. به طرز عجیبی پستهای قدیمی هم باعث افتخارند و هم اسباب خجالت.
دارم سعی میکنم حتی به اون اسباب خجالتا هم افتخار کنم. چون منو توی مسیر نگه داشتن.