ایدههایی برای صید ایده | چگونه بدون هیچ ایدهای نوشتن را آغاز کنیم؟
فرقی نمیکند قرار است از چه بنویسی، یا در کجای مسیر نوشتن هستی. بالاخره برخی روزها چاه ایدههایت خشک میشود و دستت خالی میماند. در ادامه با لیستی از ایدههایی برای صید ایده مواجه میشوید که به مرور تکمیل میشود. این ایدهها فقط برای کشف و صید ایدههای داستانی نیستند. ما برای هر کار خلاقانه و غیرخلاقانهای به ایده نیاز داریم.
1-اگرهای جادویی
این روش خیلی فراگیر است. تقریباً هرجایی که به دنبال روشی برای یافتن ایدههای داستانی باشید، با این روش روبهرو میشوید. در این شیوه شما «اگرهای» ذهنیتان را لیست میکنید:
اگر خورشید تاریک شود، اگر از آسمان بستنی ببارد، اگر با یک خرگوش سخن گو روبهرو بشوم.
خیلی از ایدههای داستانی معروف را در این «اگرها» میتوانید پیدا کنید. فقط کافی است یک برگه بردارید و شروع کنید به نوشتن. میتوانید برای راحتتر شدن کار یک سوژه انتخاب کنید. مثلا یخچال چطور است؟! اگر یخچال زبان باز کند؟ اگر در یخچال یک خرس قطبی خوابیده باشد؟ اگر زیر یخچال یک دریچۀ مخفی باشد؟ اگر توی یخچال یک جسد باشد؟ اگر…
بهتر است تا کار به جاهای باریک جنایی نکشیده من متوقف بشوم. شما ادامه بدهید. یادتان باشد که «اگرهای جادیی» همیشه میتوانند دستمان را بگیرند.
2-برهم زدن آرامش
میدانیم که اصل و پایۀ شکلگیری یک داستان بر به هم خوردن تعادل و آرامش کاراکتر(ها) استوار است. شخصیتها به خوبی و خوشی زندگیشان را میکردند (یا حالا شاید از اولش هم در فلاکت دست و پا میزدند) که…
یک اتفاق غیر منتظره رخ میدهد و یک داستان شکل میگیرد. و این تقلا و تکاپوی شخصیتها برای برگرداندن آرامش است که داستان ما را شکل میدهد. پس یک برگه بردار و شروع کن به نوشتن. به این فکر کن که حالا ممکن است چه اتفاقهایی رخ بدهد که تعادل زندگیات را از بین ببرد؟ همه را بهترتیب لیست کن.
- مشغول نوشتن هستم ناگهان مانیتور بسوزد.
- موقع پایین رفتن از پلهها زمین بخورم و دست راستم بشکند.
- استاد پژوهشها مقالهام را قبول نکند و این ترم آخری بیفتم.
- همینطور که در تاریکی نشستهان شخص ناشناسی نوک چاقویش را در پهلویم فرو کند.
- شمارۀ غریبی بیفتد روی صفحۀ موبایل و صدایی غریبتر مرا تهدید کند.
فقط کافی است مشغول شوید و چیزکی بنویسید. بالاخره به یک جرقۀ دندانگیر میرسید.
3-فقط بالا نازل کنید
لیست چیزهایی که شما را میترساند هم میتواند ایدههایی برای خلق یک داستان ایجاد کند. شخصیتی را در موقعیت مشابه قرار دهید و بلا بر زندگیاش نازل کنید. حالا شما یک ایده برای نوشتن داستان دارید.
میتوانید این گزینه را با لیست موردعلاقههایتان ترکیب کنید. مثلاً شخصیتی داریم که شیفتۀ نجوم است و خیال دارد دانشمند بزرگی شود. حالا چه موانعی برای رسیدن به این هدف میتوانید خلق کنید؟ لیستی از بلاها و اگرها بنویسید. بالأخره به یک ایدهای خواهید رسید.
4-برای مردم قصّه ببافید
وقتهایی که بیکار نشستهاید یک گوشه و ملال را مزمزه میکنید و آه میکشید که خلق کار هنری سخت است، بهترین کار این است که خودتان را جمعوجور کنید و بنشینید به تماشای آدمها. اگر میتوانید از خانه بزنید بیرون و آدمها را نگاه کنید. یا اگر پنجرهتان مشرف به خیابان است برای هر رهگذر یک قصهای ببافید. اصلاً اگر نه حال بیرون رفتن را دارید نه موقعیتش را، بنشینید پای تلوزیون و یک فیلم انتخاب کنید. صدا را قطع کنید و حدس بزنید که هر شخص دارد چه میگوید یا چه قصد و نیاتی دارد؟ هدف این است که شما خیالتان را به حرکت وادارید. پس به خودتان سخت نگیرید و به هر ایده و فکر احمقانهای اجازۀ ظهور بدهید.
در رمان دختری در قطار قصه به همین شکل آغاز میشود. زنی که هر روز در قطار از حومه به لندن میرود و برمیگردد برای آدمهایی که از پشت شیشه میبیند قصه میسازد و بعد درگیر یکی از همین قصهها میشود.
5-دروغهای شاخ دار بگویید
به نظرم آدمهایی که در حرفهایشان اغراق میکنند و لاف میزنند، آدمهای خلاقی هستند وگرنه بدون خلاقیت و خیالپردازی چطور میشود دروغهایی گفت که با وجود علم به دروغ بودنشان بر منکرش لعنت بفرستیم؟
دروغ گفتن برای خودش هنر است، پس شما هم دروغ ببافید و تا میتوانید اغراق کنید. قرار نیست که به کسی دروغ بگوییم و خدای نکرده به چوپان دروغگو یا شاید هم از شانس بدمان به پینوکیو تبدیل بشویم، فقط میخواهیم برای جنباندن خیالمان کمی از حدود واقعیت و راستی، پایمان را فراتر بگذاریم.
«زمانی که اولین دایناسور بوجود آمد من هنوز پستانک توی دهانم بود.»
«آن وقتی که اهرام مصر را میساختند من یکی از معماران بودم.»
جملات بالا دروغهایی هستند که غیرقابل باورند ولی آیا شما کتاب کمدیهای کیهانی را خواندهاید؟ راوی تمام داستانها یک شخصیت است. او از زمانی که هنوز کیهان خلق نشده بود وجود داشته و داستانهایی از دورههای مختلف برایمان نقل میکند. او همه چیز بوده. از ریز ذرههای کیهانی تا حلزون و دایناسور و آدمیزاد.
برای ساخت چنین داستانهایی باید قوۀ دروغ گوییتان را خوب پروروش بدهید. چرا از همین حالا شروع نکنید؟ پس یک برگه بردارید و دروغهای شاخدار بنویسید.
6-فالگوش بایستید
البته که فالگوش ایستادن و استراق سمع کردن و دید زدن مردم کار بدی است. ولی از آنجایی که هدفمان خیر است وسیلهمان توجیه میشود. بعضی وقتها در حیاط میایستم و به حرفهای همسایهها گوش میدهم. صدایی از ته کوچه، پیرمرد دست چپی که با نوهاش کلکل میکند، همسایۀ دست راستی که باز با گربهها دعوا میکند.
یکی از تمریناتی که در کتاب نویسندگی خلاق آمده این است که تعدادی مکالمه را ضبط کنید (البته منظورمان این است که به حافظهتان بسپارید و بر کاغذ بنگارید. خدای نکرده با ادوات مختلف صدای مردم را ضبط نکنید که پیگرد قانونی دارد) و بعد، از هر کدام یک جمله قرض بگیرید. حالا با این تکهها یک متن بنویسید. متنی که این جملهها درش به کار رفته باشد. قرار نیست بعد از این تمرین به یک داستان کامل برسید. این فقط تمرینی است برای بازی کردن با جملات و راهانداختن موتور مغز برای یافتن ایده.
7-جزئی نگاری کنید
در هر جایی که آدمی هست و عملی ازش سر میزند میتوان ایدهای برای ساخت داستان یا هر نوشتۀ دیگری پیدا کرد. به عنوان یک نویسنده باید توانایی توصیف و ثبت وقایع را داشته باشید. البته که قرار نیست وقایعنگار یا تاریخنگار یا چیزی در این مایهها بشویم، ولی اینکه بنشینید و هرچیزی که در جریان است را به کلمه تبدیل کنید حسابی چرخدندههای ذهنتان را میچرخاند و توانایی مشاهده کردن و توصیف کردنتان را تقویت میکند. همین حالا شروع کنید. دور و بر خودتان چه میبینید؟ با نهایت توانتان همه چیز را توصیف کنید. اگر قدری دقیقتر به اطرافمان نگاه کنیم، میوانیم جرقهای هم پیدا کنیم.
8-ارتباط ایجاد کنید
سعی کنید بین چیزهایی که میآموزید یک ارتباطی پیدا کنید. حالا از هر لحاظی. چیزهای مختلف به چه شیوههایی میتوانند به هم مربوط شوند؟ این آدم با فلان شخصی که بهمان جا دیدهایم میتواند ارتباطی داشته باشد؟
شاید شبیه تفکر پارانوییدیها به نظر برسد ولی برای خلق ایده و رسیدن به طرح داستانی کار ساز است. پس تا میتوانید بیربط چیزها را به هم ربط بدهید.
9-از تجربیاتتان بهره ببرید
همۀ ما بالأخره هرقدر هم کوتاه عمر کرده باشیم ماجراهایی را از سر گذراندهایم و خاطراتی برای نقل کردن داریم. خاطرات و تجربیات بهترین منبع برای خلق ایده و رسیدن به طرح است.
دفتر خاطرات و یادداشتهای روزانهمان، آلبومهای عکس (هرچه قدیمیتر بهتر)، خاطراتی که این و آن نقل میکنند (خصوصاً بروید سراغ پدربزرگ مادربزرگها) و حتی موزهها. قصههای واقعی بهترین طرحها برای بازآفرینی هستند. پی و پایه حاضر و آماده است فقط کافی است کمی در اینجا و آنجا تغییراتی بوجود بیاورید. شاید شد بعضی از این خاطرهها را با هم ترکیب کنید. شاخ و برگ بدهید و یک ماجرای نو خلق کنید.
10- برای عکسها بنویسید
نوشتن متن بر اساس یک عکس هم کمی سخت است و هم کار جالبی است. به خصوص عکسهایی که حاوی آدمیزاد یا یک جانور با ژست خاصی است. آلبومهای عکس میتوانند گنجهای از ایدهها باشند. برای آن آدم (یا آدمها) یک قصهای بسازید بدون توجه به اتفاقی که در واقع رخ داده بوده. لازم نیست داستان مفصلی باشد. میتواند تنها یک شرح صحنه باشد.
11- با دیگران حرف بزنید
حرف زدن با دیگران به طرز عجیبی میتواند ذهن آدم را شفاف کند. از مشکلی که در آن گیر افتادهاید بگویید. گاهی از کسی که گمانش را نمیکنید بهترین ایدهها را دریافت میکنید.
12- نوشتههای قدیمیتان را بازخوانی کنید
به شخصه از این روش کلی سود جستهام. با بازخوانی نوشتههای قدیمیتان هم روند رشد و مسیری که طی کردهاید را مرور میکنید هم احتمال دارد به ایدهای برسید. شاید در دل یک نوشتۀ بد یک ایده درخشان مدفون باشد. شاید هم زمان آن رسیده که به یک نوشتۀ ناتمام سروسامان بدهید.
13-نوشتههای دیگران را بخوانید
خواندن آثار دیگران نیز کمک کننده است. کتاب، مقاله، یادداشت، پادکست، فیلم، موسیقی، هر چیزی از یک ایدهای ساخته شده. شاید آن ایده برای شما هم آنقدر جذاب باشد که بخواهید مورد استفاده قرارش بدهید. نگران تکراری بودن ایده نباشید. مهم این است که چگونه به شیوۀ خاص خودتان آن را شرح و بسط میدهید.
14-ایده قرض بگیرید
همیشه که قرار نیست چرخ را از نو اختراع کرد. اصلاً لزومی ندارد که بنشینید به مغزتان فشار بیاورید تا یک ایدۀ ناب و بکر تولید کند، میتوانید ایدههای دیگران را قرض بگیرید. داستانی بخوانید و طرحش را استخراج کنید و با کمی دستکاری لباسی نو تنش کنید. جانِ کلام این و آن را بگیرید و با نظریات خودتان ترکیبشان کنید. مهم شروع کردن به نوشتن است. شاید درمیانۀ کار ایدۀ بهتری به ذهنتان رسید.
15-تیتر نویسی کنید
یک راه خوب برای نوشتن متنی که هیچ ایدهای برای آن نداریم، نوشتن یک لیست بلندبالا از تیترهای جوربهجور است. لازم نیست حتی به موضوع مشخصی فکر کنید. فقط پشت سر هم تیتر بنویسید. بالاخره یک کدام از این تیترها چشمتان را میگیرد. حالا کمی این تیتر را مزمزه کنید و بعد هرچیزی که به ذهنتان رسید را بنویسید. از قدیم گفتهاند تیتر که باشد متن خودش جور میشود!
16-واژههای کلیدی را بنویسید
گاهی چند کلمه توی سرمان وول میخورند اما بهطور مشخص نمیدانیم قرار است از چه چیزی بنویسیم. میتوانیم شروع کنیم به ردیف کردن کلمههایی که در ذهنمان جاری شدهاند. تاجایی که میتوانید ادامه بدهید. شاید جرقه کمی دیر زده شود، شاید نیاز باشد کمی واژههایی که نوشتهاید را مرور کنید. این کار تصویر ذهنیمان از چیزی که میخواهیم بگوییم را کمی واضحتر میکند.
17-جملات فهرستی
این گزینه کمابیش شبیه به گزینه قبلی است. منتها اینجا ما یک موضوعی را در نظر داریم و حتی شاید ایدهای، اما اینکه چطور اینها را کنار هم بچینیم یا از کجا شروع کنیم را نمیدانیم. در این حالت بهترین کار این است که جملاتی که در ذهن داریم را فهرستوار بنویسیم. بعد از آن با مرور این جملات میتوانیم تصویر ذهنیمان را کامل کنیم و نقطهای برای شروع نوشتن بیابیم.
18-سؤال بپرسید
در اینجا شما هم میتوانید از شخص مشخصی سؤال بپرسید و هم میتوانید این کار را با خودتان یا با یک شخصیت خیالی پیش ببرید. سؤالها میتوانند پراکنده باشند اما بهتر است یک موضوع مشخص را هدف بگیرید و در مورد همان سؤالهایی را طرح کنید. پاسخ به یک یا چندتا از این سؤالها میتواند راه را برای نوشتن یک متن باز کند. اگر قصدت نوشتن یک پست وبلاگی است این شیوه برای نوشتن مقاله حسابی مفید است. میتوانی یک سؤال را برداری و در اینترنت به جستوجو بپردازی. ببین دیگران در پاسخ به آن سؤال چه گفتهاند؟ حالا یک تصویر و ایده داری تا از آن بنویسی.
19-سه ضلع مثلث را مشخص کن
یک موضوع را انتخاب کن و سعی کن سه گوشهٔ مهمش را پیدا کنی. مهم نیست این سه گوشه واقعا مهمند یا نه! این سه گوشه یک مثلث میسازند. مثلث موضوعی که میخواهی از آن بنویسی یا حرف بزنی. حالا سعی کن دلایلت را برای این انتخاب بنویسی و هر گوشه را بسط بدهی. اگر گرم نوشتن بشوی، جرقه خودش پیدا میشود.
راههای رسیدن به ایده و به قولی صید کردن ایده متفاوت است. نمیتوان تضمین کرد با کدام روش حتماً به چیزی خواهی رسید. شاید مجبور شوی کلی برگه سیاه کنی یا مغزت را تحت فشار بگذاری. اما یک چیزی در این بین مشترک است. ایده در خلأ ایجاد نمیشود. باید یک فکری، حرکتی، حرفی چیزی باشد، باید یک ورودی داشته باشیم تا خروجی هم داشته باشیم. خوب است یادمان نرود که «داشتن ایدههای زیاد منجر به بیشتر نوشتن نمیشود. این بیشتر نوشتن است که ما را به ایدههای زیادی میرساند.» پس خوب چشمهایتان را با شامپو بچه بشویید (برای جلوگیری از سوزش) و نیز گوشهایتان را، و حسابی حواس پنجگانهتان را به کار ببندید و برگهها سیاه کنید. باشد که همیشه دفترچههامان پر ایده باشد.
عالی و کاربردی بود . آفرین👌👏🌺
ممنون از نظر لطفتون. خوش حالم که مفید بوده.
جالب و خوب نوشته بودی زهرا خانم
ممنون راضیه جان:)
جالب بود و کاربردی.
جالب بود و البته مفید و کاربردی.
خوش حالم که خوب بوده:)
سلام
بسیارعالی:)
ما قدیما در خونه مون هنوز رنگ نخورده بود، سوراخ هایی مابین جوش و فلزکاری اون وجود داشت. یکی از سرگرمیهام این بود که بشینم پشت در، یه ساندویج لقمه کنم و چشم بندازم توی کوچه:)))
البته بیشتر همسایه روبرویی و کمی هم دوتا بغلی قابل مشاهده بودند. کار درستی نبود ولی صفایی داشت. یه وقتایی هم آبروریزی میشد. وقتی که داداش و آبجی هم میومدن فضولی و یهو کله هامون می خورد به در و گمب:))
بعد از خنده غش می کردیم. هی در دهنمون رو میگرفتیم همسایه تو کوچه نفهمه:)))
یاد کودکیها و شرارت هام به خیر:)
وای خدا:))
چه تصویر خوبی بود. ممنون که نوشتیش:)
[…] ایدههایی برای صید ایده | چگونه بدون هیچ ایدهای نوشتن… […]