ایجاد و تشدید تنش در گفت‌وگوها | چگونه در دیالوگ تنش ایجاد کنیم؟

فرض کنید مشغول خواندن داستانی هستید و کاراکتر اصلی فردی است که خودش دقیقاً نمی‌داند چه می‌خواهد یا برای رسیدن به خواسته‌اش هیچ تلاشی نمی‌کند. هرگاه بحث یا درگیری پیش می‌آید او کناره‌گیری می‌کند. با هیچ‌کس هم درمورد هدفش یا احساسی که دارد حرف نمی‌زند. این اوضاع هم تا آخرین صفحۀ داستان ادامه دارد؛ بدون هیچ کنشی، بدون هیچ ستیزی.
آیا شما وقت‌تان را صرف خواندن چنین داستانی می‌کنید؟ اصلاً چه چیزی باعث می‌شود جذب یک داستان بشویم؟ که یک نفس صحنه‌به‌صحنه جلو برویم و داستان را تا انتها بخوانیم؟
برای اینکه دیالوگ‌ و داستان کسل کننده نباشد، به چاشنی تنش نیاز داریم.

تنش دقیقاً چیست؟

زمانی بین ۲ کاراکتر (یا بیشتر) تنش ایجاد می‌شود که مقابل هم قرار بگیرند. تنش یعنی فقدان آرامش. پس زمانی که احتمال می‌رود یک درگیری رخ بدهد و جو متشنج می‌شود، درواقع یک تنش زاده می‌شود؛ و زمانی که درگیری بالا بگیرد یا احتمال بدهیم که قرار است اوضاع بدتر بشود، تنش تشدید می‌شود.
داستان دربارۀ یک درگیری و حل آن است. پس هرچه درگیری و مشکلات جدی‌تر و سخت‌تر، بهتر!
کاراکتر ما باید با کاراکتری دیگر درگیر بشود تا بتوانیم با هیجان و سیر حوادث پیش برویم و بخواهیم بفهمیم نتیجۀ کار چه می‌شود؛ و این یعنی تعلیق: انتظار برای دیدن نتیجه. درواقع همین تعلیق است که می‌تواند خواننده را مجذوب داستان نگه دارد.

۳ عنصر مرکزی

در مرکز هر صحنۀ گفت‌وگو معمولاً به ۳ عنصر تنش، تعلیق و درگیری نیاز داریم. البته برای ایجاد درگیری و تنش لازم نیست حتماً بین کاراکترها درگیری فیزیکی رخ بدهد. این درگیری می‌تواند ذهنی باشد (افکاری که هرکاراکتر نسبت به دیگری دارد) می‌تواند شفاهی باشد (کلامی که کاراکترها به سمت هم پرتاب می‌کنند) یا اینکه درنهایت فیزیکی باشد (یعنی با هم گلاویز بشوند).
هدف اصلی این نوشتار این است که به شما نشان بدهد چطور می‌توانید از دیالوگی که میان کاراکترها برقرار می‌شود، به‌عنوان یک سلاح استفاده کنید.

درگیری، نقطۀ مرکزی یک دیالوگ پرتنش

گلوریا کمپتون در کتاب گفت‌وگونویسی می‌گوید: «درمرکز هر متن گفت‌وگو، باید نوعی درگیری باشد و شخصیت راوی با این درگیری مواجه شود. درواقع به این ترتیب شما می‌فهمید که از زاویۀ دید چه شخصیتی باید برای تعریف کردن داستان استفاده کنید.
درگیری اصلی در صحنه مربوط به شخصیت راوی است.»
درگیری ممکن است بیرونی یا درونی باشد اما خواننده باید بتواند براساس کلام راوی تنش را در صحنه احساس کند.
در بهترین شکلِ داستانی، ما کاراکتری داریم که یک درگیری درونی دارد و نمی‌تواند آن را بیرونی نکند. فقط کافی است بخواهد افکارش را پیش خودش نگه دارد اما نتواند، این یک جرقه برای شروع درگیری است.
البته حواستان باشد که صرفاً به این خاطر که می‌خواهید یک تنش در صحنه داشته باشید دست به اغراق و غلو نزنید. درگیری و نحوۀ شکل‌گیری تنش و واکنش کاراکترها باید براساس منطق داستان باشد. پس هم باید شرایط داستان را در نظر بگیرید و هم ویژگی‌های کاراکترهایتان را.

 

تنش خلق کنید

بیشتر اوقات درگیری میان ۲ فرد با حرف زدن شروع می‌شود و آن‌قدر یکی به دیگری (یا شاید هر دو به هم) در مسیر رسیدن به خواسته‌اش فشار می‌آورد که تنش شدت بگیرد و گاهی حتی به حملۀ جسمانی بکشد.
حواستان باشد که درگیری در مرکز گفت‌وگوها لزوماً نباید آشکار باشد. قرار نیست کاراکترها با هم لج کنند و با فحش و لگد بیفتند به جان هم. لازم است که راوی در خطر باشد، احتمال برود ممکن است چیزی را از دست بدهد، با نوعی عذاب درونی درگیر باشد، مشکلی داشته باشد که باید هرچه سریع‌تر حل شود، برنامه‌هایش در تضاد با اهداف و برنامه‌های کاراکتر دیگری باشد و یا باید هرطوری شده درمورد موضوعی تصمیم بگیرد.
و این جاست که تنش زاده می‌شود.

تنش را تشدید کنید

برای اینکه تنش موجود در صحنه را تشدید کنید، می‌توانید از ۴ روش زیر استفاده کنید:

سکوت کردن

یکی از راه‌های نشان دادن تنش در صحنه، سکوت است. اگر راوی شما یکی از کاراکترهای داستان باشد در این صورت سکوت او برای تجزیه و تحلیل افکارش یا کنترل هیجانش، وقفه‌ای در روایت ایجاد می‌کند. در این وقفه راوی از احساساتی که تجربه می‌کند می‌گوید. (البته که هر کاراکتر دیگری هم می‌تواند دست به سکوت بزند.)
سکوت هم‌چنین می‌تواند به‌طور عمدی و برای عصبانی کردن طرف مقابل به‌کار رود: کاراکتر الف سکوت می‌کند و کاراکتر ب را با برداشت‌های شخصی‌اش تنها می‌گذارد. کاراکتر ب عصبی و عصبی‌تر می‌شود. این یعنی تنش موجود در صحنه بیشتر شده.
پس حواستان به یک نکته باشد: دلیل سکوت کاراکتر شما چیست؟ آیا از بیان افکارش می‌ترسد؟ چرا؟ اگر افکارش را بیان کند چه می‌شود؟

اضطراب ایجاد کنید

تا به حال به این فکر کرده‌اید زمانی که هیجان شدیدی را تجربه می‌کنیم، برای مثال نگران، عصبی، وحشت‌زده یا خشمگین می‌شویم، کلام‌مان چه تغییری پیدا می‌کند؟
اگر کاراکتر شما جسدی پیدا می‌کند، خبر مرگ عزیزی را می‌شوند، به او تهمتی می‌زنند، شکارش را از دست می‌دهد یا چاقویی بیخ گلویش می‌گذارند، طبیعی است که کنش و رفتارش از حالت عادی خارج شود. اما چگونه؟
در این جا باید به ۳ نکته توجه کرد: اول؛ در نمایش اضطراب و ترس کاراکترتان اغراق نکنید، دوم؛ به ویژگی‌های شخصیتی کاراکتر توجه کنید و سوم؛ به شرایط کاراکتر و اهدافش در آن صحنه فکر کنید.
خلاصه که هرزمانی کاراکترتان با وضعیتی مواجه شد و حملۀ عصبی به او دست داد، می‌توانید روی تشدید تنش موجود در صحنه حساب کنید.

 

سرعت دیالوگ را تغییر دهید

سرعت دیالوگ یکی از آن مواردی است که می‌تواند روی حس‌وحال موجود در صحنه تأثیر بگذارد؛ پس برای اینکه تنش موجود در صحنه را بیشتر کنید، می‌توانید سرعت دیالوگ‌ها را تغییر بدهید.
برای مثال اگر شخصیت شما مضطرب باشد، اما ناگهان آرام حرف بزند، مشخص است که عصبی شده. اگر هم کاراکتری که در زمان حرف زدن از این شاخه به آن شاخه می‌پریده یک‌باره مضطرب بشود و تندتند حرف بزند، این نشانۀ عصبی شدن می‌تواند تنش موجود در صحنه را بیشتر کند.
البته که در این جا هم برای تغییر سرعت حرف زدن کاراکتر باید دلیل مشخصی داشته باشیم. دلیلی که مخاطب بتواند از طریق سرنخ‌ها یا زیرمتن، به آن دست پیدا کند. زیرا اگر مخاطب نتواند دلیل این تغییر را بفهمد، دیالوگ را باور نمی‌کند.

تعلیق ایجاد کنید

اگر در یک صحنۀ گفت‌وگو تعلیق ایجاد کنیم، به‌طور خودکار تنش صحنه هم بیشتر می‌شود. تنها باید افکاری را به ذهن مخاطب القا کنید که به رخ دادن اتفاقی در آینده یا تغییر کردن وضعیتی اشاره بکند.
برای مثال اگر کاراکتر الف کاراکتر ب را تهدید کند، شما هم‌زمان با ایجاد کردن یک تعلیق، تنش موجود در صحنه را هم افزایش می‌دهید. حالا مخاطب می‌خواهد بداند: کاراکتر ب چه واکنشی نشان می‌دهد؟ آیا کاراکتر الف تهدیدش را عملی خواهد کرد؟
شما می‌توانید خیلی ساده و خلاقانه، در چند سطر دیالوگ تعلیق‌دار، یک پیش‌آگهی به خواننده بدهید و کنجکاوی‌اش را برای دانستن ادامۀ ماجرا و واکنش کاراکترهای دیگر تحریک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *