
اگر میخواهی صحنه را با دیالوگ شروع کنی
بهروشهای مختلفی میتوان یک صحنه را در داستان آغاز کرد. یکی از این روشها شروع با گفتوگو یا همان دیالوگ است. متن زیر از کتاب «صحنه پردازی در رمان» نقل شده. در این بریده به نکات مثبت شروع صحنه با دیالوگ اشاره شده است:
«یکی دیگر از فنون شروع از وسط، شروع با گفتوگو است. در اینجا نیز، داستان از وسط یک حادثه شروع میشود. با این تفاوت که حادثه در اینجا گفتوگو است. مزیت این شیوه آن است که خواننده در اینجا ناگهان وارد اتفاقی که دارد رخ میدهد میشود. بنابراین، خواننده وارد جریان اتفاقی میشود که از قبل سرعت لازم را دارد و آن اتفاق او را پیش میبرد. ضمن اینکه کنجکاوی برای کشف محتوای این گفتوگو در خواننده حالت تعلیق ایجاد میکند، چنانکه گویی خواننده در یک رستوران پشت میزی نشسته است و دارد استراق سمع میکند تا ببیند دو نفری که در میز بغلی نشستهاند چه میگویند. علاوه بر این، گفتوگو شیوهای جذاب، ظریف و سریع برای شخصیتپردازی است؛ مثلاً، اولین صحنۀ رمان خودِ من، فرشتۀ زمینی، با یک گفتوگو شروع میشود:
کارل، درحالی که زانو زده بود تا لکههای خون را از کف اتاق پاک کند، گفت:«جایی خواندم که چند سال پیش در پاریس شورت ناپلئون را به حراج گذاشته بودند و یک مرد آن را خریداری کرد.»
من خندهام گرفت و گفتم:«شورت؟»
-شوخی نمیکنم. آن را به حراج گذاشته بودند. همین آقایان که کتوشلوار شیک و گران به تن دارند، همگی خود را به آب و آتش میزدند تا برای آن شورت قیمت بالاتری بدهند. آیا این مسئله عجیب نیست؟
من قبلاً این رمان را با یک گفتوگوی دیگر شروع کرده بودم، اما وقتی خبر این حراج را در روزنامه خواندم، دیدم که این خبر میتواند موضوع یک گفتوگوی طبیعی بین این دو زن باشد. منظورم از آوردن این گفتوگو در اینجا، طرح نکات زیر بود:
1. نشان بدهم که آن دو زن دوستان صمیمی هستند و دربارۀ هرچیزی میتوانند با هم شوخی کنند و حرف بزنند.
2. نشان دهم که آنها زنهایی کامل هستند و حتی وقتی دربارۀ موضوعی جلف با هم صحبت میکنند، اصلاً احساس خجالت نمیکنند.
3. لحنی شوخ ایجاد کنم. این امر بسیار حائز اهمیت است، زیرا چیزی بسیار جدی میخواهد اتفاق بیفتد (لحن شوخ باعث میشود خواننده موقع رخ دادن آن اتفاق بیشتر شوکه و غافلگیر شود؛ چون توقع رخ دادن آن اتفاق را ندارد).
4. گفتوگوی آنها دربارۀ یک موضوع وقعی باشد تا خواننده از آن خوشش بیاید.
5. گفتوگو بهقدری عجیب باشد که خواننده بخواهد بداند بالاخره این گفتوگو به کجا ختم میشود.
6. یک عنصر تعلیق (پاک کردن لکۀ خون از روی کف اتاق) را در صحنه ارائه دهم، اما فعلاً، با نگفتن اینکه خون از کجا آمده،حالت تعلیق را برای خواننده دوچندان کنم.
به چند نمونه از شروع داستان با گفتوگو توجه کنید. این نمونهها را از داستانهای لئونارد مایکل انتخاب کردهام:
گفتم:«ایکستاین، قبل از اینکه در بزند، مدتی پشت در گوش میایستد. تا بهحال به او ظنین نشدهاید؟ آیا این مشکوک نیست که او پیش از در زدن پشت در میایستد و به حرفهای ما گوش میدهد؟»
دختره گفت:«میدانی که دیوانه شدهای؟»
برگرفته از رمان یک چیز پلید
دختره گفت:«فیلیپ این احمقانه است.»
من موافق یا مخالفتی نکردم. او منتظر بود جواب بود. یک پس گردنی بهش زدم.
برگرفته از رمان پسر شهرنشین
در هر دو مثال فوق، شروع صحنه با گفتوگو بیدرنگ به داستان سرعت میدهد و در خواننده علاقه ایجاد میکند، زیرا خواننده میخواهد دربارۀ موقعیتی که این گفتوگو را ایجاد کرده بیشتر بداند. این فن برای بسیاری از نویسندگان جذابیت خاصی دارد، زیرا میتوانند ضمن اینکه ششدانگ حواس خواننده را به جریان گفتوگو جلب کنند، شخصیتپردازی کنند، اطلاعات پس زمینۀ داستان را به خواننده بدهند و کشمکش پیرنگ (درگیری طرح) داستان و بسیاری از چیزهای دیگر را مطرح کنند. دقیقاً به همین دلیل، گرگوری مکدونالد اکثر صحنههای رمانهای خود را با گفتوگو شروع میکند.»
نکته جذاب و زیبایی رو گفتین. واقعا ممنونم
خواهش میکنم.
ممنون از شما که وقت گذاشتین:)
واقعا برای شورت ناپلئون توی سر و کله هم زدن؟
لابد زدن دیگه:)))