نوشتن
اگر می‌خواهی در نوشتن رشد کنی، از نوشته‌هایت دست بکش

اگر می‌خواهی در نوشتن رشد کنی، از نوشته‌هایت دست بکش

یکی از مشکلاتی که ممکن است قلم نویسنده را فلج کند، وابستگی بیش‌از اندازه به اثر است. در این نوشتار قصد دارم قدری به این مسئله بپردازم و از چند زاویهٔ ریز به آن نگاه کنم:

نمی‌شود من را از روی نوشته‌هایم شناخت

نمی‌دانم چه رمز و رازی در میان است که همۀ عالم و آدم سعی دارند از روی یک اثر، خالق آن را بشناسد. اینکه ما بخشی از وجودمان را بریزیم توی نوشته‌هایمان طبیعی است. اما قرار نیست که هرچه در داستان‌هایمان گفتیم و نشان دادیم تمامِ مایِ حقیقی را نشان بدهد. طبیعتا اگر من از کشتن آدم‌ها نوشتم، به این معنا نیست که در حقیقت هم آدم می‌کشم. پس سعی نکنید از روی این داستان‌های نیم‌بندی گذشته و حال ما را بیرون بکشید. که کاری است بس بیهوده.

می‌دانید؟ آخر ما نویسنده‌های ریز و درشت گاهی ترس برمان می‌دارد. می‌ترسیم که نکند چیزی بنویسیم و شما همان را ببندید به ناف‌مان و رسوای‌مان کنید! گاهی ما فقط یک بررسی و تحقیق می‌کنیم. خیلی وقت‌ها پشت پرده موجودی خزیده که هیچ با تصوراتی که از خواندن متن‌های‌مان ساخته‌اید همخوانی ندارد. پس دست از تحلیل‌های روانکاوانهٔ داستان‌ها برای رسیدن به شخصیت و ناخودآگاه نویسنده بردارید.

اثر هاله‌ای را معکوس نکن

هر اثری یک ارزشی دارد. هر شخصی هم برای خودش، جدای از اینکه چه کسی است، یک ارزشی دارد. منظورم ارزش انسانیت و این حرف‌هاست. یک وقتی هم یک کسی موقعیتی والاتر دارد و این ارزشش دوچندان. حالا اگر من تحت تأثیر ارزش این شخص، روی حرفش حساب باز کنم و برای اثرش ارزش قائل بشوم، اثر هاله‌ای رخ می‌دهد. یعنی ارزش صاحب اثر به خودِ اثر منتقل می‌شود. ممکن است آن اثر همچی مالی هم نباشد. اما چون صاحبش برای من مهم و ارزشمند است، پس برای اثرش هم ارزش قائلم.

حالا گاهی ما این اثر هاله‌ای را معکوس می‌کنیم. یعنی خیال می‌کنیم که ارزش اثرمان بر ما تاثیر می‌گذارد. برای مثال فلان رمانِ بهمان نویسنده را می‌خوانیم و بعدش آن نویسنده برایمان مقدس می‌شود. این یک خطای شناختی است. آن نویسنده، یا خالق هر اثر دیگری، به احتمال زیاد فقط در همین زمینه خوب عمل کرده. نمی‌توانیم از روی این اثر بفهمیم که او آدم خوبی است یا نه؟ یا اینکه چه‌قدر در زندگی‌اش موفق است.

پس بهتر است شما هم به‌عنوان یک نویسنده یا خالق هر اثر دیگری، درمواجهه با شکست بد به دلتان راه ندهید. اگر نوشته‌تان افتضاح بود یا خام، فقط به این معناست که هنوز جای کار دارد. یا شاید واقعا ایده بدی است و بهتر است روانۀ زباله‌دانی بشود و از نو تلاش کنید. به‌هرحال بد بودن اثر شما و شکست خوردنتان در کار، هیچ به این معنا نیست که یک آدم به‌دردنخور هستید و هیچ وقت در هیچ کاری موفق نخواهید شد.

پس یادت باشد که ارزش تو به نوشته‌ات بند نیست.

سال‌ها وقتت را صرف اولین ایده‌ات نکن

گاهی ایده‌ای به ذهن‌مان می‌رسد که خیال می‌کنیم مستقیم از غیب رسیده. آن‌قدر در نظرمان دل‌بر جلوه می‌کند که از ورود هرگونه ایدۀ دیگر به خلوت حرم ذهن‌مان جلوگیری می‌کنیم و چشم بر اغیار می‌بندیم. درصورتی که این‌کار خیلی درست نیست. این‌که 2 سال، 5 سال یا اصلا 10 سال را صرف یک کتاب یا پروژه بکنی، خیلی هم خوب است. اما آیا ارزشش را دارد؟ آیا باعث می‌شود در این مسیر چیزهای بیشتری بیاموزی؟ آیا دنبال بسط دادنش هستی؟ یا فقط خیال داری یک چیز عالی تولید کنی؟

هنوز خودم هم درست نمی‌دانم که چه‌طور بفهمیم یک ایده ارزشش را دارد یا نه؟ اما به گمانم باید قدری به صدای دل‌مان گوش کنیم و قدری هم براساس آزمون و خطا پیش برویم. شاید به یک جایی رسیدیم که متوجه شدیم بهتر است مسیرمان را تغییر بدهیم. یا تغییراتی اساسی در آن ایدۀ اولیه ایجاد کنیم. اگر این موارد را بپذیریم، چسبیدن به یک ایده خوب است. با این‌حال معتقدم وقتی تازه وارد یک زمینه می‌شویم چندان ایدهٔ خاصی به ذهنمان نمی‌رسید. پس بهتر نیست به خودمان اجازهٔ تولید ایده‌های زیادی را بدهیم؟

قدری کمیت محور باش

یکی از بلایای طبیعی در نویسندگی کمال‌گرایی است. بالاخره در هر کار و رشته‌ای که وارد شوی، یا مشغول باشی، بعضی روزها، یا شاید بیشتر روزها، شانس یار نباشد و تلفات زیادی روانۀ زباله‌دانی شود. این هیچ ایرادی ندارد.

پس بهتر است به‌جای اینکه هفته‌ها وقتت را صرف یک متن کوچولو بکنی، بنویسی و منتشر کنی و بدون توجه به بازخوردها از نو بنویسی.

بعضی مواقع بهتر است کمیت محور باشیم و بیشتر به تعداد چیزهایی که تولید می‌کنیم دقت کنیم، نه کیفیت‌شان. گاهی لازم است در کاری راه بیفتیم ولی ترس از شروع کردن داریم. می‌ترسیم داستان بنویسیم ولی نمی‌دانیم از کجا شروع بکنیم، می‌خواهیم قناد بشویم اما سطح کارمان چندان خوب نیست، می‌خواهیم خیاط بشویم اما دست‌مان به راه نیست. چاره فقط کمیت محوری است. نمی‌گویم شلخته کار کن و به هیچ چیز اهمیت نده. اما دیگر مته هم به خشخاش نگذار و زیادی باریک نشو.

گاهی خودمان دست روی ایراداتی می‌گذاریم که برای دیگران نامرئی است. وقتی هم که کارمان را ارائه می‌دهیم مدام نگران این هستیم که حالا حتمی می‌گویند بهتر است بروی سراغ یک کار دیگر. و منتظریم که روی همان ایزادات کوچک دست بگذارند و به ریش نداشته‌مان بخندند.

نویسندگان بزرگ توصیه کرده‌اند که وقتی داساتانت را تمام کردی، منتظر نظرها نمان، نوشتن داستان بعدی را شروع کن. پس وقتی شروع می‌کنی به کار، کیفیت را بگذار دم در. به این فکر نکن که خوب می‌شود یا نه. که بقیهٔ آدم‌ها حالا چه‌قدر از این خوششان می‌آید. ممکن است خوششان بیاید و ممکن است خوششان نیاید. اگر بفهمی منطق و قضاوت آدم‌ها چه‌قدر وابسته به عوامل مختلف است، فکر نکنم دیگر خیلی نگران نظرشان بشوی!

من توام تو منی!

همان اول کار از اثر هاله‌ای گفتم و این آخر کار می‌خواهم از یک خطای شناختی دیگر بگویم. گره زدن هویت به اثر. طبق گفتۀ پژوهشگران، زمانی که ما برای یک کار زحمت زیادی می‌کشیم، ناخواسته وزن و اعتبار بیشتری به آن می‌دهیم. چون این کیک را خودم پخته‌ام و بابتش دستم هم سوخته و تاولی زده قد نارنگی، پس از تمام کیک‌های بیرونی بهتر است! من وقت صرف کردم و چشمانم را گذاشتم پای این داستان، آن وقت تو می‌گویی ایراد دارد؟ معلوم است که هیچ چیزی بارت نیست.

قصه همین است. ما زحمت کشیده‌ایم. هرچه این زحمت و رنج بیشتر باشد، این ارزش‌گذاری هم بیشتر می‌شود. برای همین است که پدر و مادرها این‌قدر بچه‌هایشان را دوست دارند. یا دست‌کم برایشان مهم هستند!

در طی این فرایند زحمت کشیدن و ارزش گذاشتن، ما آن دستاورد را به هویت خودمان گره می‌زنیم. حالا آن دستاورد ما را تعریف می‌کند. یا ما خیال می‌کنیم که تعریف می‌کند. پس حذف کردن جمله‌های اضافی داستان برایم سخت می‌شود. چون آن داستان را به هویت خودم گره زده‌ام. یک‌جورهایی دست بردن در آن مثل دست بردن در هویتم است.

این مسئله نقدپذیری را هم مختل می‌کند. دیگر تاب این را نمی‌آوریم که یک کسی بگوید بالای چشم اثرت ابروست. زیرا توهین به دستاوردمان برابر است با توهین به خودمان.

پس یادبگیر که اثرت را به هویتت گره نزنی. اثرت قرار نیست تمام تو را تعریف و تفسیر کند. آن فقط بخشی از توست. آیا کیک یا آش رشته‌ای که می‌خورید برای شما تعریف کنندۀ هویت کسی است که آن‌ها را پخته؟ نوشته هم درست شبیه کیک و آش است. ما یک چیزی نوشته‌ایم. مثل بچه‌ای که با خمیر شکلک می‌سازد. ما هم داریم با کلمات بازی می‌کنیم. گاهی بهتر و گاهی بدتر.

8 نظرات در مورد “اگر می‌خواهی در نوشتن رشد کنی، از نوشته‌هایت دست بکش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *