
انگیزه و ترس
بعضی وقتها بیانگیزگی از سر ترس است. ترس از شکست خوردن یا بدتر از آن ترس از شکست مجدد. میترسیم باز همان نتیجه حاصل شود. میترسیم که در جا بزنیم یا آخر کار برسیم به بنبست و آخر قصهمان به شرمگین شدن و برچسب خوردن به عنوان یک شکست خورده ختم شود؛ برای همین است که دست میکشیم و دلدل میکنیم. یک حرف، نگاه، کوچکترین بهانه، ترسمان را تشدید میکند و از همه چیز دست میکشیم.
نوشتن از این ترسها دردناک است و با احتمال ریزش اشک همراه؛ ولی کارگر است. وقتی که ترسهایت را بنویسی و پیش رویت صف بکشند بهتر میتوانی تفکیکشان کنی و راهی برای هرکدام بیابی.
ترسهایت را بنویس تا مانع نشوند. البته که نوشتن خشک و خالی کافی نیست. باید ریشهیابی شوند و راه حل مناسب برای هرکدام پیدا کرد. اما همان نوشتن و مواجهه اولین قدم است و شاید سختترین قدم. همین که روبرو شوی و باور داشته باشی که میشود راهی یافت، انگیزه و امید به همراهش قد میکشند.