انتخاب
تصمیم گرفتن گاهی آسان است گاه سخت. گاهی میدانیم چه میخواهیم و چه انتظاری داریم یا اینکه باید چه بشود. پس تصمیم گرفتن راحتتر میشود. گاهی اما در کارهای سادهای در میمانیم از انتخاب و گرفتن تصمیم.
دقایق پایانی امتحان و شک کردن بین دو گزینه.
نزدیک شدن زمان وعده بعدی و نداشتن هیچ ایدهای برای طبخ غذا.
هنگام خرید مردد میمانی بین دو برند از یک محصول که هیچ تفاوتی با هم ندارند.
انتخاب مدرسه یا دانشگاه،
انتخاب رشته،
انتخاب لباس،
انتخاب کتاب،
اتنتخاب کلمه برای حرف زدن و نوشتن،
حتی انتخاب کردن ظرف برای کشیدن غذا.
دنیای ما را انتخابهای ما میسازد. از سادهترینشان تا پیچیدهترین و سرنوشتساز ترینشان.
گاهی میدانی چه میخواهی و با قدمهای استوار گام برمیداری.
گاهی شک و تردید خوره جانت میشود و مجبورت میکند مدام برگردی به جایگاه قبلی.
گاهی انتخابهای بسیار ساده در دنیای متنوعی که دستمان را در انتخاب بسیار آزاد گذاشته سخت میشود. بسیار سخت.
آن زمانی که در کل محل یک بقالی بود و فقط یک نوع از هر کالا داشت، اصلا آن زمان که برند و تبلیغات و این حجم از هجوم رسانه برای غالب کردن هر چیزی به ما وجود نداشت، فشار روانی کمتری را متحمل میشدیم.
شاید انتخابها کم بود، شاید گاهی هیچ حق انتخاب دیگری نداشتیم، ولی این همه سرگشتگی در میان برندها و تبلیغات و فریادها را هم نداشتیم.