
انتخاب نام داستان
انتخاب اسم از آن کارهایی که است که هم سخت است و هم آسان. بیشترین مشکل من درمورد انتخاب اسم شخصیتهاست. برای همین معمولاً یک انتخاب پیشفرض دارم. اولین اسمی که به ذهنم رسید را ثبت میکنم. بالاخره تا انتهای داستان و حتی بعد از آن فرصت تغییر دادن اسمهایشان را دارم. حتی گاهی به حروف الفبا متوسل میشوم و با نشانهگذاری تنها یک حرف داستان را پیش میبرم تا این وسواس جلوی جریان نوشتن را نگیرد.
از انتخاب اسم شخصیتها که بگذریم، میرسیم به انتخاب نام داستان. بعضی اسمها حتوای داستان را نشان میدهند و بعضیهایشان هم صرفاً یک کنایه یا استعارهاند.
ترفندها و نکات زیادی برای انتخاب اسم و عنوان وجود دارد. کافی است یک سرچی بکنید تا با کرور کرور مقاله و یادداشت مواجه شوید.
بعضی وقتها اما انگاری یک اسم خودش را از فضای تاریک ذهن میکشد بیرون و نمیتوانی نادیدهاش بگیری. در داستان جدید که مشغول نوتشنش هستم صدف یک عامل محرک است که قرار است زندگی شخصیت اصلی را زیر و زبر کند. برای همین کلمۀ صدف بخشی از عنوان این داستان است.
گاهی هم یک تیتر داریم بدون هیچ ایدهای برای داستان یا متنش. خیلی از پستها و یادداشتهای این وبلاگ همینطوری شکل گرفتهاند. فقط یک اسم بود و بعد کمکم سر و کلۀ متنش پیدا شد.
نمیدانم درست چند سال پیش بود اما سر و کلۀ یک عنوان توی سرم پیدا شد و در این مدت نتوانستم هیچ داستانی برایش بنویسم. تا اینکه چند روز پیش شخصی یک داستان برایم تعریف کرد تا از تویش یک داستان بیرون بکشم. بعد از دو روز فکر کردن به اینکه چطور میتوانم بسطش بدهم؟ از کجا شروع کنم؟ و از این چیزها! یکهو دیدم ماجرای این داستان میتواند ارتباطی خوب با آن عنوان برقرار کند.
اینها را گفتم تا برسم به این نکته که خوب است که یک دفترچه داشته باشید و اسمها و عنوانهایی که به ذهنتان میرسد را تویش بنویسید.
گاهی خود اسمها تحریک کنندهاند و آدم را وا میدارند تا برایشان یک داستان سرهم کنیم.