
اضطراب، ترس، هیجان
از آن جایی که هوش هیجانی برابر است با توانایی شناخت، شناسایی و ابراز احساسات، پس برای تقویت آن اول از همه باید نسبت به احساساتمان شناخت پیدا کنیم و بعد از آن راه حل مناسب هر کدام را شناسایی کنیم.
بعضی احساسات شبیه به همند و شناخت مرزهای بینشان سخت میشود و برای یافتن راه حل دچار مشکل میشویم.
ترس زمانی سر و کلهاش پیدا میشود که یک خطر واقعی در کمین باشد. ترسی که همین نزدیکیهاست، مثل رو به رو شدن با یک حیوان خطرناک یا سُر خوردن پا و زمین خوردن. در این لحظات حقیقتاً خطری بیخ گوشمان است و جانمان را تهدید میکند.
اضطراب اما خطر و ترسی است که هم کمی مبهم است و هم دور. فرض کنیم که شما از قرار گرفتن در یک موقعیت خاص میترسید و فکر و خیالش گاه و بیگاه با شماست، یا بعد از حادثهای همچنان ترسش در فکر و خواب و خیال دنبالتان میکند، این اضطراب است. پس اضطراب ریشه در ترسهایمان دارد و حتی میتواند واهی باشد.
خیلیها گمان میکنند که اضطراب و استرس به یک معنایند و آنها را به جای هم استفاده میکنند، اما استرس بر خلاف اضطراب که ریشهاش به ترس بر میگردد و کاملاْ یک امر ذهنی است، ریشه در واقعیت دارد. وقتی در موقعیتی قرار میگیریم که مجبور به سازگاری با تغییرات بیرونی شویم، استرس را تجربه میکنیم. پس زمانی که تحت فشار باشیم سر و کلۀ استرس هم پیدا میشود. قرار است یک مقاله را ارائه بدهی، امتحانی سخت در پیش است، یا یک مصاحبه مهم داری در این حالات تو فشار روانی را تجربه میکنی که همان استرس خودمان است.
و اما هیجان. ببینید اصطلاح هیجانزده خیلی کلی است. خشم، شادی، خنده، ترس و… جزء هیجانات هستند. پس هر وقت یک کدامشان حسابی بزنند بالا و احساس کنیم از کنترل این غلیان عاجزیم میتوان لفظ هیجانزده را به کار برد. معمولاً هم زمانی که نمیتوانیم تشخیص بدهیم الان محمل کدام احساس واقع شدهایم از این لفظ استفاده میکنیم.
از این پس سعی میکنم بیشتر درباره شناخت احساسات، نحوه بروز دادنشان و ابراز خود بنویسم.
سلام
بسیارعالی بود.
سلام.
ممنون از شما.
[…] اضطراب، ترس، هیجان […]