
اشتباهات رایج در دیالوگنویسی
- واقع گرایی بیش از حد
میشود گفت که داستان نمایانگر زندگی حقیقی است. اما دلیل نمیشود که داستانهایمان پر از لحظات و دیالوگهای عادی و کسل کننده باشد. وظیفۀ دیالوگ درست مثل اجزای دیگر داستان، به پیش بردن آن است. حالا یا قرار است یک درگیری تازه خلق کند، تعلیق ایجاد کند و یا اطلاعات تازهای به ما بدهد.
پس وقتی که دو نفر به هم میرسند و یا تلفنی با هم صحبت میکنند نباید صفحه را پر از «من خوبم» و «شما چطورید؟» و «احوال خانواده چگونه است؟» کنید. مگر اینکه پاسخ طرف مقابل چیزی جز »من خوبم» و «سلام دارند خدمتتان» باشد! و یا باز هم مگر اینکه یک کسی قرار باشد از دیگری چیز مهمی را بپرسد و نتواند. پس درگیر حرفهایی کلیشهای میشود و بعد این ناتوانیاش یک گرۀ تازه به داستان اضافه کند.
راستی، هر اطلاعاتی مفید نیست. اینکه من بدانم بچۀ فلانی بیمار شده و بیرونروی گرفته، اگر به سیر و پیشروی داستان کمکی نمیکند یک اطلاعات زائد است. مگر اینکه باز هم این اتفاق، به تشدید یک مشکل دامن بزند.
2. دیالوگهای اشتباهی
ما گاهی بسته به تفکرات خودمان تمام سعیمان را بهکار میبندیم تا حرفهایی را به زور توی دهان شخصیتها بچپانیم. این کار به تمام صحنه لطمه میزند. مخاطب متوجه میشود که این حرف مالِ شخصیت نیست. یکی از دلایلی که باعث میشود احساس کنیم تمام دیالوگها از دهان یک نفر بیرون آمده همین است.
نویسنده قرار نیست به احساست و افکار خودش نسبت به اتفاقها واکنش نشان بدهد. کلمات و لحن هر دیالوگ باید با ویژگیهای شخصیتمان همخوانی داشته باشد. حتی تغییر و چرخش هم باید با این ویژگیها همخوانی داشته باشند. فقط در دو صورت است که شخصی ناگهان از این رو به آن رو بشود: یا دارد نقش بازی میکند یا واقعه چنان تکان دهنده بوده که تأثیر عمیقی بر او گذاشته.
حواستان به ریزهکاریها باشد.
3. تکرار مکررات
اگر میخواهی فک خواننده از شدت خمیازه کشیدن دچار مشکل بشود و یا کتاب را ببنند و پشت دستش را داغ کند به سراغش برود، اطلاعات تکراری در دیالوگهایت بگنجان.
لازم نیست تمام وقایع داستان را مو به مو تکرار کنی. اگر اتفاقی رخ داده و حالا یکی از کاراکترها میخواهد آنر ا برای دیگری بیان کند تو دو راه داری:
یا از قبل اطلاعات چندانی به مخاطب درمورد آن نده، یا اصلاً چیزی نگو. و با یک پرش برس به این دیالوگ و در آن همه چیز را در قالب دیالوگهایی که رد و بدل میشود تعریف کن.
و یا اینکه با یک برش خیلی سریع از دیالوگها گذر کن. در این حالت اصلاً میتوانیم دیالوگ چندانی نداشته باشیم.
مثلاً: «سعید تمام ماجرا را برای سپیده تعریف کرد.» و یا اینکه «سعید به سپیده گفت: «باید از همون اولشو برات تعریف کنم.» و بعد میتوانیم پرشی داشته باشیم به صحنۀ بعدی. و یا حتی این جمله میتواند در پایان فصل یا پرده باشد.
4. قربانی کردن دیالوگ
گاهی برای آگاه کردن مخاطب، برخی اطلاعات را میچپانیم توی دیالوگها. اما تنها چیزی که نصیبمان میشود دیالوگهایی تصنعی و ابلهانه است. برای انتقال اطلاعات باید قدری خلاقیت بهخرج بدهیم تا بتوانیم طبیعی و غیر مستقیم آنها را منتقل کنیم.
فرض کن که سعید و یده میخواهند درمورد یک شخص آشنا صحبت کنند. بهنظرت مسخره نیست اگر بنشینند و برای هم توصیفش کنند؟ میتوانید بهانهای جور کنید مثلاً آن شخص تصادف کرده.
سپیده میگوید: «من اصلاً نمیدونم چطور تونستی بهش ماشین بدی؟ با اون قد دیلاق و عینک ته استکانیش. تازه تو که میدونستی این روزا هوش و حواس درستی نداره.» سعید با حرص میگوید: «گفت که حالش بهتر شده. چمیدونستم ماشین منم میبره چپ میکنه؟»
خب حالا ما میدانیم فرد مذکور آدم بلند قامتی است با چشمان ضعیف. اخیراً تصادفی داشته و هنوز هبود پیدا نکرده. فقط باید قدری با کلمهها و جملهها بازی کنید.
5.سخنرانی های طولانی
یکی از ویژگیهای دیالوگ تنظیم سرعت داستان است. هرچه دیالوگها طولانیتر بشوند، سرعت داستان کاهش پیدا میکند. بعضی جاها طرف مقابل لال میشود و حالا به هردلیلی چیزی نمیگوید. یا یکی از کاراکترها متکلم وجده میشود و شروع میکند به روده درازی.
مشکل آنجاست که ما بخواهیم زیاداین کار را انجام بدهیم. و یا اینکه این تکگویی تمام صحنه را پر کند. همانطور که بالاتر گفتم، دیالوگ باید ضرباهنگ مناسب داستان را به پیش ببرد.
راستی یادت باشد که حرفهای درگلو ماندۀ خودت را به زور توی دهان این بیچارهها جا نکنی. مگر اینکه در موقعیت مناسب آن باشند.
6. اسمش را تکرار کن
در زندگی عادی، وقتی که مشغول حرف زدن هستی، چندبار اسم طرف مقابل را تکرار میکنی؟ تکرار اسم در دیالوگها کار را خراب میکنند مگر اینکه تأکیدی چیزی در مین باشد.
7. شخصیت لال
بعضی وقتها تمام داستان را با روایت پر میکنیم. از حرفهای رد و بدل شده و عواطف و افکار میگوییم اما اجازه نمیدهیم حرفی مستقیماً از دهان آنها خارج بشود.
نمیگویم که تمام صحنهها باید پر از دیالوگ باشند (البته بهجز آثار نمایشی)، اما باید حواسمان باشد که تعادل را حفظ کنیم. روایت، حادثه و دیالوگ سه عنصر اصلی هستند. میزان هرکدام در هر صحنه بستگی به خود صحنه دارد. گاهی بیشتر نیاز است که روایت کنید. گاهی چندین حادثه پشت سر هم رخ میدهند و بیشتر باید به توصیف آنها بپردازید.
این هم درست است که برخی داستانها با کمترین میزان دیالوگ، یا اصلاً بدون دیالوگ هستند و اتفاقاً داستانهای خوب و شاهکاری هستند، اما این دلیل نمیشود که چند شخصیت لال را بریزیم توی یک داستان. این کار همیشه جواب نمیدهد.
شنیدن حرف از زبان خودِ شخصیتهابهجای خواندن توصیفهایی از احوالاتشان خواننده را به متن و شخصیت نزدیکتر میکند.
[…] اشتباهات رایج در دیالوگنویسی […]