از گاو بنفش نترسید؛ چرا از مورد توجه بودن میترسیم؟ + یک راهکار پیشنهادی
(این مطلب به مرور تکمیل خواهد شد)
چند روزی است که سرم گرم کتاب «گاو بنفش» نوشتهٔ «ست گادین» است. گاو بنفش کتابی است در زمینهٔ بازاریابی. جان کلام کتاب این است که برای دیده شدن محصولمان لازم است چیزی خاص برای مخاطبی خاص تولید کنیم. ایدهٔ گاو بنفش میگوید که محصولت باید مثل یک گاو بنفش میان یک گله گاو یک شکل باشد تا دیده شود، مورد توجه قرار بگیرد و خریده شود.
طبیعی است که مورد توجه بودن با ترس همراه شود. وقتی مورد توجه قرار گرفتن درست شبیه به این است که یک نورافکن بچرخد به سمتت و نورش باعث بشود توجه تماشاگران به سمتمان جلب شود. خب معلوم است که ترس دارد. اگر خرابکاری کنم؟ اگر کسی ایرادی بگیرد؟
بیشتر ما ترجیح میدهیم چراغ خاموش حرکت کنیم و جنجال بپا نکنیم. پشت سر افراد پیشرو راه میافتیم و اجازه میدهیم آنها اولین قدمها را بردارند. اینطور از گزند توبیخ و انتقاد در امان میمانیم. چون ما فقط از دستورهای موجود پیروی کردهایم.
ترس از مورد توجه قرار گرفتن مثل هر ترس دیگری ریشه در موقعیت دارد و ترسمان بطور مستقیم مربوط به خود موقعیت نیست بلکه ترسمان از عواقب و نتایج آن موقعیت است به ویژه درمورد فکری که در سر دیگرا خواهد گذشت.
نوشتن هم در اینجا کمک میکند تا بتوانیم با این ترس مقابله کنیم. البته که قرار نیست معجزهای رخ بدهد و با دوبار نوشتن و پرسش و پاسخ همه چیز حل شود و ما به انسانی دیگر بدل شویم. اما نوشتن میتواند ما را نسبت به موقعیتمان آگاهتر کند. دست کم حالا میدانیم که کجا هستم و چکاری میتوانیم انجام بدهیم.
پیشنهاد من این است که با سه دسته از سؤالات (چرا، چقدر، چطور) ریشهیابی کنید، موقعیت سنجی کنید و در آخر چارهیابی.
چرا
این دسته سؤالات برای ریشهیابیاند. قرار است بفهمیم این ترس چرا شروع شد؟ پشت این نرس چه ترس دیگری پنهان شده؟
چقدر
در این دسته ما به بررسی میزان درگیریمان با ترس میپردازیم. میتوانیم با سؤالاتی از این قبیل که «آخرین کار جسورانهمان در آن زمینه چه زمانی بود و چه کاری؟» کار را پیش ببریم. در اینجا هدف شناخت حدود ترس است. اینکه بدانیم تا کجاها میتوانیم پیش برویم. و مهمترین سؤالی که در این دسته جا میگیرد این است که آیا میتوانیم به تنهایی از پس این نرس بربیاییم یا به یک همراه و حامی نیازمندیم؟
چطور
در اینجا ما راههای ممکن را بررسی میکنیم. چالشهایی که میتوانند ما را یک گام فراتر از آن حصار ترس ببرند.
(در آینده این پست با مثالهای بیشتر بهروز خواهد شد)