از چه بگویم؟
برای اینکه اثری خلق شود نیاز به سوژه هست. به ایدهای نیاز است که طرحی را در ذهنمان ترسیم کند یا به واسطهاش به تفکّر مشغول شویم و طرحی دراندازیم.
این ایده و یا طرح میتواند ناخودآگاه باشد. جرقّهای زده میشود و بدون تفکّر چندان اثر خلق میشود. اصلاً یک حسی بهمان دست میدهد و تصویری نمایان میشود در پس پرده چشمانمان. البته این بینش از عالم غیب الهام نمیشود، همه چیز در ناخودآگاهمان رخ میدهد. قطعات آنجا جمع شدهاند و در یک زمانی جفت و جور میشوند و چراغی روشن میشود.
گاهی هم این فرایند تفکر و طراحی خودآگاه میشود. یعنی اینکه ما با هدف خاصی و یا از طریق خاصی به آن ایده مینگریم و طرحی را پدید میآوریم.
ایده و سوژه را در هر جایی میتوان یافت. از کتابی که میخوانیم تا فیلم و موسیقی، از خاطرات تا دیدهها و شنیدهها، تمام دریافتهای حسی و ادراکیمان میتواند سوژهای باشد برای نوشتن، عکاسی، و یا نوشتن ملودی.
به گمانم مشکل اصلی پیدا کردن سوژه نیست؛ بلکه چگونه پرداختن و نگاه کردن به آن است.
اینکه چطور بیانش کنیم یا به تصویر بکشیمش تا آن چه مد نظرمان بوده را به مخاطب منتقل کند. اینکه چطور شروعش کنیم، ادامهاش بدهیم و آخر سر جمع بندیاش کنیم.
خلاصه کلام اینکه میخواستم بگویم اگر کمی دقیق شویم به اطرافمان و سر هر موضوعی اجازه بدهیم خیالمان به پرواز دربیاید، احتمالاً نوشتن دیگر آن قدرها هم سخت نخواهد بود.
من ایده های بسیاری دارم و همه رو یادداشت کردم. اما به نظر من هم کار نوشتن از این به بعد شروع می شود. ایده نوشته نشده یعنی کودک متواد نشده.
بله کاملا درست می فرمایید.