از نوشتن

گمان نمی‌کنم نوشتن دلیل خاصی را بطلبد. همین که میلی پیدا می‌کنی به ریختن جریان افکارت بر پهنه سپیدیِ کاغذ، خود دلیلی قاطع برای نوشتن است.

باید بدون ترس نوشت. وگرنه تمام سیستم‌های ذهنیمان میل دارد به سانسور کردن هر چه بیشتر. باید بدون ترس نوشت، البته بحث منتشر کردن جداست. طبیعتاً هر چیزی جایی و مکانی دارد برای خودش.

منظور من نوشتن صرف است. اینکه یک برگه بگذاری جلوی رویت و بنشینی به نوشتن. اینکه تمام نشخوارهایی که خواب شب را حرامت می‌کنند را بنویسی. تمام آن دلهره‌هایی را که نمی‌گذارند تمرکز کنی روی متنی که در دست داری. همه را می‌توان نوشت و از شرشان خلاص شد.

گفتن از دردها تسلی بخش است. که اگرنبود، اینهمه درد دل آمیخته به غیبت دیگر چه لطفی داشت؟ می‌گوییم و می‌گوییم و آرزوی رهایی از آن اوهام را داریم.

نوشتن از دغدغه‌ها، اهداف، نشخوارها، نگرانیها، خاطرات خوب و بد، اصلاً نوشتن سرگذشتمان، همه و همه تاثیرات قابل ملاحظه‌ای بر میزان سلامت روانمان دارند.

تحقیقات ثابت کرده‌اند که حتی افردای که از درد جسمانی‌شان می‌نویسند این نوشتن به تسکین دردشان کمک کرده.

نوشتن باعث می‌شود یک رسمیتی به آن رنج بدهی و بتوانی از خودت جدایش کنی.

بتوانی از بیرون به هر آن چه که بوده خیره شوی.

خصوصاً در مواردی که فرد احساس می‌کند که دست آوردهایی در زندگی نداشته، نوشتن تجربه زیسته و مرور اتفاقات گذشته می‌تواند منجر به تغییر این تفکر شود.

مثلاً در مشاورۀ سالمندی خصوصاً در زمینۀ افسردگی یکی از روش‌های درمانی، نوشتن زندگی‌نامه و مرور تجربه‌های زیستی است. خلاصه اینکه در وصف نوشتن بسیار گفته‌اند و خواهند گفت.

1 نظر در مورد “از نوشتن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *