آمپول تخصص | سخنی کوتاه به میانبرجویان!
انسان موجودی است عجول. حالا بعضیها شانس میآورند ژن صبوری را به ارث میبرند و بعضیها هم مثل من با وجود داشتن پدر و مادری با سطح خوبی از صبر دچار جهش میشوند و هفت ماهه پا به دنیا میگذارند و از همان اولی که زبان باز میکنند یکریز میپرسند: «کی بزرگ میشم؟ کی میرسیم؟ کی مدرسه تموم میشه؟» و «کی»های بسیار دیگری که در این مقال نمیگنجد.
خلاصه اینکه همیشه حرص این را میزنیم که این زمان کی گذر میکند و ما کی به مقصود میرسیم؟ و نیمی از عمرمان را به دنبال یک راه میانبریم برای گذراندن ره صد ساله در یک شب و نیم دیگر را خوابیم تا خستگی در کنیم.
مشکل اصلی کمالگرایان نیز همین است. ما میخواهیم همین حالا و در کمترین زمان ممکن به بهترین نتیجه و بیشترین بازده برسیم و چشم همۀ ناظران و حاضران و غایبان را از کاسه درآوریم.
امروز در کارگاه درستنویسی مدرس عزیز فرمودند که رسیدن به مهارت و تسلط و تخصص نیاز به ممارست کشیدن و خون دل خوردنها دارد و آمپولی برای تسریع بخشیدن به این کار موجود نیست.
گفتهام و گفتهاند و بار دگر میگویم که برای رسیدن به مقصود و هدفی که کیلومترها از ما فاصله دارد و فصلۀ میانمان شکافی است بس عظیم که هر رهروی عجولی را در خود میبلعد لازم است که هدف را خُرد نموده و قدم به قدم نزدیک شویم. بلی عزیز دل میدانم که وقت بسیاری میطلبد اما بدان و آگاه باش که دیر رسیدن بهتر از دلسرد شدن و پاپس کشیدن است.
در ضمن آمپول تخصص موجود نمیباشد پس به نظر من چندان گول تبلیغاتی همچون «هرچیزی را در … روز یا ساعت بیاموزید» را نخورید که آموختن خشک و خالی به هیچ دردی نمیخورد و بکار بستن و سوار شدن بر کار و به مشت گرفتن عنان و افسارش زمانها میبرد و لاجرم باید به موفقیتها و قدمهای کوچک و ریز بسنده کنیم. پس با یک برنامۀ طولانی مدت صبورانه، بجای یک برنامۀ کوتاه مدتِ کمالگرایانۀ محکوم به شکست، متخصص شدن خود را تضمین کنید.
سلام
زهرا جان منم موافقم، هیچ موضوعی و مسئلهای یک شبه برطرف نمیشود. در مورد یادگیری هم همین مسئله صدق میکند. رهرو آن است که پیوسته و آهسته رود و بالاخره دیر یا زود به مقصد میرسد. مهم آن است که با لذت از بردن از مسیر این پروسه را طی کند.
سلام فرزانه جان
ممنون از نظر خوبت:)
صبر کردن واقعا تلخ ترین چیز دنیاست
به نظر هر چیزی در این جهان بهایی دارد
بهای رسیدن به یک هدف میشه جوانی ما
هر چه بزرگتر میشویم سال های عمر خود را خرج میکنیم و درمقابل تجربه بدست می آوریم
اما دیگر آن نیروی جوانی رو نداریم
کاشکی میشد در هر موضوعی یک دوست 90 ساله داشت
مثلا یک دوست در زمینه تحصیل ، یک دوست در زمینه ورزش
تا به ما بگوید این راه را برو تا به نتیجه برسی
اما هیچ کس نیست و ما مجبوریم با آزمون و خطا راه درست را پیدا کنیم ، و مواد این آزمون و خطا سال های جوانی ماست
برای ما جوان ها نصیحت شنیدن همیشه آزار دهنده است
میگن روزی جوانی به کوچه ای رسید و دید پیرمردی از آن کوچه بیرون می آید ، پیر مرد به او گفت به این کوچه نرو بن بست است ، اما جوان که سرشار از غرور بود حرف پیرمرد را گوش نکرد و وارد کوچه شد ، هنگامی از کوچه بیرون می آمد او هم پیر شده بود
اما برای رسیدن به این تجربه به نظرم چند راه وجود دارد
اولی خواندن کتاب است ، هر کتاب حاصل عمر یک شخص است و ما با خواندن آن رایگان از تجربیات چندین ساله او مطلع میشویم
با خواندن کتاب میشود هزاران سال زندگی کرد و جوان ماند !
دومی دوستی با افراد مسن است ، خیلی خوبه که آدم چند تا دوست پیر هم داشته باشه ! مثلا مادربزرگ
من سال های کودکی خودم را در خانه مادربزرگ بزرگ شدم ، همیشه آنجا بودم
کار هاش رو انجام میدادم اون هم در قبالش تجربیات خودش رو در اختیار من قرار مخصوصا راجب مسائل مالی
با نصیحت های مادربزرگ من یک حسابدار ماهر شدم !
سلام
ممنون که بازم اینجا نوشتید و توصیههای خوبی رو بیان کردین:)