شخصیتی که برای ساختن داستان نیاز داریم

نویسنده: زینب بیشه‌ای

آرزوی هر نویسنده‌‌ای خلق داستانی است که مخاطب را همراه کند. نویسنده مایل است داستانی بنویسد که مخاطب از آن سیر نشود و در تمام لحظات آن خودش را پیدا کند. داستان مورد علاقۀ خوانندگان حرفه‌ای هرگز مخاطبش را در بهترین صحنه‌ها رها نمی‌کند. این داستان باید تا عمق افکار و اوهام او برود و در تک‌تک صحنه‌ها دست مخاطب را بگیرد. کلید خلق چنین داستانی در دستان شخصی است به نام «کاراکتر داستان». توصیفات صحنه و جزئیات دیگر داستان شما تنها به حرکت راحت و روان شخصیت کمک می‌کند.

بهترین نویسنده

تمرینات نویسندگی و دوره‌های متعدد می‌توانند به شما در تقویت مهارت نوشتن کمک کنند. برای تبدیل شدن به نویسنده‌ای ماهر و زبردست اهمیت تکرار و تلاش قابل انکار نیست. اما «نویسنده‌بودن» در مقایسه با «خلاقیت داشتن در شخصیت‌پردازی» دو مقولۀ جدا از همند. کلمات یک نویسنده تراوشات ذهنی او هستند. نویسنده باید داستان را از اعماق ذهن خویش بیرون بکشد تا بتواند ادعای خلق یک ماجرای ناب را بر دوش بکشد. تکنیک‌های نویسندگی مسیر حرکت را برای مشتاقان نوشتن میسر می‌کند و به آن‌ها سوخت لازم برای امیدوار و پرشور ماندن را می‌دهد. اما آن‌چه در نهایت باعث می‌شود داستان یک نویسنده افق فکری مخاطب را بشکافد و تمایزی با زندگی روزمره پیدا کند، شخصیت‌پردازی برجستۀ اوست.

بهترین شخصیت

شخصیت‌های پرچالش توسط نویسندگانی خلق می‌شوند که در زندگی شخصی با انتخاب‌های خود فراز و نشیب زندگی را به شکل متفاوتی طی کرده‌اند. افرادی که در برابر امکان‌های پیش روی خود گزینه‌هایی را انتخاب می‌کنند که سایر مردم از آن‌ها دوری می‌جویند. آن‌ها سراغ مواردی می‌روند و مرزهایی را می‌شکنند که سایر مردم از آن‌ها پرهیز می‌کنند. ذهن این افراد آمادگی خلق موقعیت‌ها و شخصیت‌هایی را دارد که در مخیلۀ مردم عادی نمی‌گنجد.
نویسندگان فوق‌العاده، شخصیت‌های خود را در همان موقعیت‌هایی قرار می‌دهند که همۀ مردم ممکن است با آن‌ها مواجه شوند. اما در انتخاب راه‌حل، مسیر پرچالشی برای آن‌ها انتخاب می‌کنند. شکست عشقی، خیانت، مواجهه با صحنۀ قتل، گیر افتادن در روزمرگی، گرفتارشدن در افسردگی، دست و پنجه نرم‌کردن با فقر و مشکلات اقتصادی، بلندپروازی‌های خانمان برانداز و… موقعیت‌هایی هستند که نویسنده می‌تواند شخصیت را در آن غرق کند. اما آثاری چون «گتسبی»، «اتاقی از آن خود»، «قلب سگی»، «سایه‌های شب» یا «روز ملخ» پیرنگ پرقدرت خود را مدیون شخصیت‌هایی با انتخاب‌های خاص و متفاوتند.

مختصات شخصیت

قبل از شروع شخصیت‌پردازی، مهم‌ترین نکته‌ای که به‌عنوان یک نویسنده با آن درگیر هستید، دنیای شکل‌گیری اوست. اتمسفری که کاراکتر شما در آن نفس می‌کشد باید با رفتارها و صفات او متناسب ‌باشد. پس در ابتدا به صفات جهانی بیندیشید که کاراکتر را در آن شکل می‌دهید. جهانِ شخصیت سازندۀ افکار و احساسات و رفتارهای اوست. شخصیتی که در قرون وسطی زندگی می‌کند، احتمالاً نسبت به فردی که در عصر انقلاب صنعتی پرورش یافته است احساسات متفاوتی درمورد تساوی زن و مرد دارد. نگاه ویرجینا ولف به مقولۀ حقوق زنان با نگاه ویلیام فاکنر از زمین تا آسمان فرق می‌کند.
فاکنر از همان ابتدا روایت خود را در دنیایی پر از مصیبت آغاز می‌کند. مسئلۀ ذهنی شخصیت‌های این داستان نمی‌تواند حول محور این مسئله باشد. اما ویرجینیا ولف در شرایط باثبات‌تری زندگی می‌کند. پس دغدغۀ شخصیت می‌تواند تبعیض باشد و خواننده از این موضوع ملول نمی‌شود. در آثار امیل زولا رگه‌های تخیل عرصه‌ای برای عرض اندام ندارند؛ چرا که نویسنده به واقع‌گرایی وفادار است و هرگز از آن تخطی نمی‌کند. پس «آنه شرلی» قدرت مانوری در این رمان‌ها ندارد؛ هرچند در «گرینگیبلز» یا «ویندی پاپلرز» می‌تواند با تخیلات زیبای خودش جهانی بی‌همتا خلق کند.

تولد شخصیت

وقتی به شناخت ابتدایی از شخصیت خود دست یافتید و جهان او را شکل دادید، می‌توانید وارد دنیای درون شخصیت بشوید و جزئیات منحصربه‌فرد او را ترسیم کنید. هر انسانی که در این جهان متولد می‌شود شناسنامه‌ای مختص به خودش دارد. ویژگی‌های شخصیتی که در هر فرد وجود دارد و سبب تمایز و تفاوت او نسبت به دیگران می‌شود، مهم‌ترین بخش شخصیت‌پردازی است. کاراکتر شما می‌تواند پوستی سفید، قدی بلند، صدایی نازک، موهایی پرپشت، دستانی قوی و… داشته باشد. اما در این مرحله شما باید برای او صفاتی درنظر بگیرید که او را از میان هزارن نفر متمایز کند.
آنه شرلی با تماشای منظره‌های جذاب گرینگیبلز غرق خیال‌پردازی شده و گاه به‌حدی در اوهام خود فرو می‌رود که آنها را واقعی پنداشته و می‌ترسد. بریت ماری به‌حدی وسواس و تمیز است که حتی وقتی هتل را برای مدتی کوتاه ترک می‌کند، از استریل کردن اتاق دست نمی‌کشد. با شخصیت‌پردازی‌ می‌توان کاراکترهای داستان را از روزمرگی‌های رایج در زندگی عادی بیرون کشید و آنها را به استراتژیست‌هایی بزرگ تبدیل کرد.

شخصیت جنایت‌کار

ژانر جنایی به دلیل جذابیت برای خواننده، با استقبال بی‌نظیری روبه‌رو است. هرسال بر تعداد رمان‌هایی که در این ژانر نوشته می‌شوند و شخصیت‌هایی که با جنایت خو می‌گیرند، افزوده می‌شود. حتی نویسندگانی که تاریخی، اجتماعی، خانوادگی و… می‌نویسند تمایل دارند یک‌بار هم که شده شانس خود را در عرصۀ جنایی‌نویسی امتحان کنند. ارکان یک شخصیت جنایت‌کار در نگاه اول تفاوت چندانی با شخصیت‌های معمولی ندارد. اما جنایت، خروج از مجرای انسانیت و زندگی طبیعی است. پس در زندگی شخصیت حادثه‌ای مهم یا تحولی شگرف باید رقم بخورد تا طبع او به این رفتار جدید عادت کند.

در کتاب «سایه‌های شب» از ابتدای رمان نکاتی عجیب در مورد شخصیت «ژاک» می‌خوانیم. وی منزوی و گوشه‌گیر است اما داستان به‌مرور علت این درون‌گرایی افراطی را به ما نشان می‌دهد. ژاک از کودکی بعد از برانگیختگی جنسی تمایل شدیدی به آسیب‌رساندن یا قتل فرد مقابل پیدا می‌کند. به دلیلِ این گرایشِ او در داستان  اشاره‌ای نمی‌شود. اما امیل زولا در سلسله رمان‌هایش با به تصویر کشیدن شخصیت‌های مختلف و روایت داستان‌هایی در پیرنگ‌های معین، به مخاطب خود می‌قبولاند که بسیاری از رفتارهای ما در خلقیات نیاکانمان ریشه دارد. در این داستان ژاک جنایت‌کاری بی‌تقصیر و دوست‌داشتنی است. مخاطب هرگز نمی‌تواند تصویر لحظۀ قتل «سورین» را فراموش کند. چرا که او به جرم زیبابودن توسط عاشق خود کشته می‌شود.

شخصیت به مثابه خالق جنایت

داستان‌ها برش‌هایی از زندگی روزمرۀ ما هستند. فقر و تنگ‌دستی، شکست و افسردگی، جرم و جنایت و …. همیشه در برابر چشمان ما هستند. نویسنده می‌تواند به کمک خلق شخصیت‌هایی ناب و خلاق، وقایع ساده و بی‌اهمیت را به چالش‌هایی مهم و پررنگ بدل کند. برای همراه‌کردن خواننده با داستان و ماندگار شدن اثری که خلق می‌کنیم، خود را در چالش شخصیت می‌اندازیم و به ذهن خود اجازه می‌دهیم مرزهای ناممکن را در نوردد. به هرمیزان که کاراکترهای داستان بتوانند در مواجهه با مسائل راهکارهایی متفاوت و منحصربه‌فرد پیدا کنند، داستان ما جذاب و خواندنی‌تر خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *